گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۸۱

گر خدا خواهی جدا از خود مدان
از خدا می دان خدا از خود مدان
گر همه عالم به درویشی دهی
لطف می فرما عطا از خود مدان
فاعل مختار در عالم یکی است
در حقیقت فعل ما از خود مدان
ما به او محتاج و او از ما غنی
تو فقیری این غنا از خود مدان
از فنا و از بقا بگذر خوشی
این فنا و این بقا از خود مدان
درد او بخشد دوا هم او دهد
عارفا درد و دوا از خود مدان
در همه حالی که باشی ای عزیز
نعمت الله را جدا از خود مدان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر خدا خواهی جدا از خود مدان
از خدا می دان خدا از خود مدان
هوش مصنوعی: اگر خدا را می‌خواهی، خود را از او جدا نکن و او را فراتر از خودت ندان. خدا را از خود نپندار.
گر همه عالم به درویشی دهی
لطف می فرما عطا از خود مدان
هوش مصنوعی: اگر تمام جهان را به یک درویش ببخشی، لطف خود را از خود ندان و آن را به حساب خود نگذار.
فاعل مختار در عالم یکی است
در حقیقت فعل ما از خود مدان
هوش مصنوعی: در دنیا، تنها یک نیروی مختار وجود دارد و در واقع، اعمال ما را خودمان انجام نمی‌دهیم.
ما به او محتاج و او از ما غنی
تو فقیری این غنا از خود مدان
هوش مصنوعی: ما به او نیازمندیم و او از ما بی‌نیاز است. تو در واقع فقیر هستی، اما این بی‌نیازی را از خود ندان.
از فنا و از بقا بگذر خوشی
این فنا و این بقا از خود مدان
هوش مصنوعی: به سراغ گذر از نابودی و ماندگاری برو، زیرا خوشی این دو حالت را از خود ندان.
درد او بخشد دوا هم او دهد
عارفا درد و دوا از خود مدان
هوش مصنوعی: درد را او می‌آفریند و درمان را نیز او می‌دهد. ای عارف، درد و درمان را از خود ندان، زیرا هر دو از او هستند.
در همه حالی که باشی ای عزیز
نعمت الله را جدا از خود مدان
هوش مصنوعی: در هر شرایطی که هستی، ای عزیز، نعمت‌های خداوند را از خود دور ندان.