گنجور

شمارهٔ ۷۸

وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
نازنین را عشق ورزیدن نزیبد، جان من
شیرمردانِ بلاکش پا در این غوغا نهند
دیدهٔ نااهل باشد بر چنان رویی دریغ
آه اگر آئینه پیش چشم نابینا نهند
با چنان لب‌های میگون، پای در میخانه نِه
تا ز بیهوشی حریفان سر بجای پا نهند
از ملامت سوخت شاهی، کاین ستمگردوستان
هر که را زخمی رسد، داغیش بر بالا نهند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
هوش مصنوعی: در فصل گل، زیبا رویان مانند جشن و شادی در دشت، عاشقان را با دلی تازه از درد و عشق پر می‌کنند.
نازنین را عشق ورزیدن نزیبد، جان من
شیرمردانِ بلاکش پا در این غوغا نهند
هوش مصنوعی: عشق ورزیدن به عزیزم شایسته نیست، زیرا جانم مثل شیرمردان است که در این چالش‌ها و مشکلات پا به میدان می‌گذارند.
دیدهٔ نااهل باشد بر چنان رویی دریغ
آه اگر آئینه پیش چشم نابینا نهند
هوش مصنوعی: چشم ناباب و ناپاک نمی‌تواند زیبایی‌های چهره را ببیند. افسوس که اگر آینه‌ای جلوی چشمان فرد نابینا قرار دهند، او هیچ چیز نمی‌تواند مشاهده کند و از زیبایی‌ها بهره‌ای نخواهد برد.
با چنان لب‌های میگون، پای در میخانه نِه
تا ز بیهوشی حریفان سر بجای پا نهند
هوش مصنوعی: به خاطر لب‌های زیبا و دلربایت، به میخانه برو و از مستی و سرگیجه یاران خود غافل شو، تا آن‌ها نتوانند در برابر تو ایستادگی کنند.
از ملامت سوخت شاهی، کاین ستمگردوستان
هر که را زخمی رسد، داغیش بر بالا نهند
هوش مصنوعی: شاهی از انتقاد و سرزنش سوخته است، زیرا در این دنیاى ستمگران، هر کسی که آسیب ببیند، درد و زخم او را به دیگران نسبت می‌دهند و بر دوش او می‌گذارند.