شمارهٔ ۷۹
خوبرویان چو خدنگ نظری بگشایند
بسر هر مژه خون از جگری بگشایند
پرده دار حرم از دردکشان فارغ و ما
چشم بنهاده که از غیب دری بگشایند
نا امیدی بر ارباب طریقت کفر است
گر دری بسته شد ای دل، دگری بگشایند
گر نه از نسخه حسنت ورقی میطلبند
دفتر گل ز چه رو هر سحری بگشایند؟
شاهی اندیشه آن زلف مکن بیش، که آن
نیست رازی که به هر بیخبری بگشایند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.