گنجور

شمارهٔ ۶۵

چو شمشاد قدت در گلشن آمد
خلل در کار سرو و سوسن آمد
بیادت چشم از آن بر گل نهادم
که بوی یوسف از پیراهن آمد
ز تیرش سهم دادندی مرا خلق
سخن نشنیدم، آخر بر من آمد
پشیمان بود یار از خون عشاق
ولی بهر منش در گردن آمد
سزای دوستی دانست شاهی
که از کویت به کام دشمن آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شمشاد قدت در گلشن آمد
خلل در کار سرو و سوسن آمد
هوش مصنوعی: وقتی قامت تو مانند شمشاد در باغ شکوفا می‌شود، زحمت و سختی برای سرو و سوسن ایجاد می‌شود.
بیادت چشم از آن بر گل نهادم
که بوی یوسف از پیراهن آمد
هوش مصنوعی: یاد تو باعث شد که برروی گلی نگاه کنم که بوی خوشی مشابه بوی یوسف از پیراهنش به مشام می‌رسد.
ز تیرش سهم دادندی مرا خلق
سخن نشنیدم، آخر بر من آمد
هوش مصنوعی: از تیر دلهره و غم او، مردم سهمی به من دادند، ولی من هیچ کلام و سخنی از آن نشنیدم، تا اینکه بالاخره با درد و این وضعیت مواجه شدم.
پشیمان بود یار از خون عشاق
ولی بهر منش در گردن آمد
هوش مصنوعی: یار از اینکه عشاق خون دل می‌خورند پشیمان بود، اما به خاطر شخصیت خود، این موضوع را بر دوش خود برداشت.
سزای دوستی دانست شاهی
که از کویت به کام دشمن آمد
هوش مصنوعی: شاهی که دوستی را شایسته می‌داند، می‌فهمد که اگر از دوستی به قربانگاه دشمن برود، جزای آن چیست.