گنجور

شمارهٔ ۵۶

هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد
آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد
جانم بلب رسید در این محنت و هنوز
تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد
انعام عام تو همه را میرسد، چه شد
گر ناوکی به سینه این مبتلا رسد؟
در جلوه گاه دوست رسیدن، نه حد ماست
آنجا مگر شمال رود یا صبا رسد
شاهی بر آستان ارادت نشسته است
با درد خو گرفته، که روزی دوا رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دم ز عشق، بر دل من صد بلا رسد
آری، بدور حسن تو اینها مرا رسد
هوش مصنوعی: هر لحظه از عشق تو بر دل من مشکلات زیادی می‌آید، اما به خاطر زیبایی تو این دردها بر من نازل می‌شود.
جانم بلب رسید در این محنت و هنوز
تا کار دل ز دیدن رویت کجا رسد
هوش مصنوعی: جانم به سختی و اندوهی عمیق مبتلا شده و هنوز هم نمی‌دانم که وقتی به چهره‌ات نگاه می‌کنم، دل من به کجا خواهد رسید.
انعام عام تو همه را میرسد، چه شد
گر ناوکی به سینه این مبتلا رسد؟
هوش مصنوعی: نعمت و بخشش عمومی به همه می‌رسد، حالا اگر به دل یکی از این گرفتارها اندکی از آن نعمت برسد، چه اشکالی دارد؟
در جلوه گاه دوست رسیدن، نه حد ماست
آنجا مگر شمال رود یا صبا رسد
هوش مصنوعی: در دیدار با دوست، ما حد و مرزی نداریم و فقط در صورتی می‌توانیم به آنجا برسیم که یا رود شمال به آنجا بیفتد یا نسیم صبحگاهی از آنجا عبور کند.
شاهی بر آستان ارادت نشسته است
با درد خو گرفته، که روزی دوا رسد
هوش مصنوعی: یک پادشاه با عشق و ارادت به دیگران مشغول است و در این حال با درد و رنجی که دارد، کنار آمده است، امیدوار که روزی راه حل یا درمانی برای مشکلاتش پیدا شود.