گنجور

شمارهٔ ۵۱

خدنگ او که بجان مژده هلاک برد
نوید عیش بدلهای دردناک برد
به خاکپای تو مردن، رقیب را هوس است
روا مدار که این آرزو بخاک برد
دلم بکوی تو دامن کشان رود، ترسم
که سوی خانه گریبان چاک چاک برد
بنامه شرح جدایی کجا تواند داد
کسی که نام تو با خود به ترس و باک برد؟
به ششدرغمت این نیم جان که شاهی راست
امید هست که آید فراق و پاک برد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدنگ او که بجان مژده هلاک برد
نوید عیش بدلهای دردناک برد
هوش مصنوعی: تیر او که به جانم مژده‌ی مرگ را آورد، خبری از لذت را به جای درد و رنج به من رساند.
به خاکپای تو مردن، رقیب را هوس است
روا مدار که این آرزو بخاک برد
هوش مصنوعی: رقیب دوست دارد که به خاطر تو جان خود را فدای تو کند، اما این خواسته را نپذیر؛ چرا که این آرزو او را به خاک می‌کشاند.
دلم بکوی تو دامن کشان رود، ترسم
که سوی خانه گریبان چاک چاک برد
هوش مصنوعی: دل من به سوی تو می‌رود، در حالی که دامنم به زمین کشیده می‌شود. می‌ترسم که در این مسیر، گریبانم پاره و چاک‌چاک شود.
بنامه شرح جدایی کجا تواند داد
کسی که نام تو با خود به ترس و باک برد؟
هوش مصنوعی: کسی که نام تو را به دلخوری و ترس همراه خود دارد، چگونه می‌تواند داستان جدایی را بیان کند؟
به ششدرغمت این نیم جان که شاهی راست
امید هست که آید فراق و پاک برد
هوش مصنوعی: من با دل ناتوان و دردمند خود به امیدی زندگی می‌کنم که شاید روزی این جدایی به پایان برسد و آرامش واقعی به زندگی‌ام بازگردد.