گنجور

شمارهٔ ۴۵

تا ز شب بر مهت نقاب افتاد
سایه بالای آفتاب افتاد
در رخم تا بناز خنده زدی
نمکی بر دل کباب افتاد
مردم دیده را ز مژگانت
خار در جایگاه خواب افتاد
شیشه زان سر نهد بپای قدح
که حریف تنک شراب افتاد
در چمنها بنفشه بیتاب است
تا به زلف تو پیچ و تاب افتاد
گرد روی تو خط زنگاری
سبزه ای بر کنار آب افتاد
حاجت باده نیست شاهی را
که ز جام لبت خراب افتاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا ز شب بر مهت نقاب افتاد
سایه بالای آفتاب افتاد
هوش مصنوعی: وقتی شب به پایان رسید و ماه از پشت ابرها نمایان شد، سایه‌ای بر بالای خورشید افتاد.
در رخم تا بناز خنده زدی
نمکی بر دل کباب افتاد
هوش مصنوعی: وقتی که با خنده‌ات به من ناز کردی، همچون نمکی بر دل من که مثل کباب می‌سوزد، اثر گذاشتی.
مردم دیده را ز مژگانت
خار در جایگاه خواب افتاد
هوش مصنوعی: مردم با دیدن چشمان تو، مانند خار در خوابشان به زمین افتادند.
شیشه زان سر نهد بپای قدح
که حریف تنک شراب افتاد
هوش مصنوعی: شیشه را به خاطر اینکه دوست ما شراب کمی دارد، بر روی پای جام می‌گذارد.
در چمنها بنفشه بیتاب است
تا به زلف تو پیچ و تاب افتاد
هوش مصنوعی: در چمن‌ها، گل بنفشه بی‌قرار است تا وقتی که زلف‌های تو دچار پیچ و تاب شود.
گرد روی تو خط زنگاری
سبزه ای بر کنار آب افتاد
هوش مصنوعی: بر روی تو، خطی از زنگار سبز بر کناره آب نقش بسته است.
حاجت باده نیست شاهی را
که ز جام لبت خراب افتاد
هوش مصنوعی: ضروری نیست که پادشاه باده بنوشد، وقتی که نشانه‌های عشق و جذابیت از لبان تو او را به مستی کشانده است.