گنجور

شمارهٔ ۴۲

ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
کام دل و آرزوی جان رفت
من بودم و دل که قامتت برد
آن نیز بجای راستان رفت
شاهی که چو لاله غرق خون است
با داغ تو خواهد از جهان رفت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.