گنجور

شمارهٔ ۳۸

دوش از رخ تو بزم گدایان چراغ داشت
وز دیدن تو دیده گلستان و باغ داشت
هر جلوه‌ای که شاهد مه داشت بر فلک
دل با فروغ روی تو زان‌ها فراغ داشت
با شام طره تو نهان بود کار دل
آن روی دلفروز مرا با چراغ داشت
چون سبزه و گلست ز هجرت بخاک و خون
آن دل که ذوق سبزه و گل در دماغ داشت
چون لاله چاک شد دل شاهی ز سوز عشق
کز گلشن زمانه بسی درد و داغ داشت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش از رخ تو بزم گدایان چراغ داشت
وز دیدن تو دیده گلستان و باغ داشت
هوش مصنوعی: شب گذشته، در محافل گدایان، نور و روشنی از چهره تو ساطع می‌شد و به واسطه دیدن تو، چشمانم مانند گلستان و باغ شاداب بود.
هر جلوه‌ای که شاهد مه داشت بر فلک
دل با فروغ روی تو زان‌ها فراغ داشت
هوش مصنوعی: هر زیبایی که در آسمان وجود داشت، به خاطر درخشندگی چهره تو دل از آن‌ها راضی و بی‌نیاز بود.
با شام طره تو نهان بود کار دل
آن روی دلفروز مرا با چراغ داشت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر سحر و زیبایی موی تو در شب پنهان است و با چراغی که همراه دارم، به دنبال چهره دل‌ربای تو هستم.
چون سبزه و گلست ز هجرت بخاک و خون
آن دل که ذوق سبزه و گل در دماغ داشت
هوش مصنوعی: چون دل کسی که عشق به طبیعت و زیبایی‌هایش دارد، با ترک وطن و غم‌های حاصل از آن پر شده، مانند سبزه و گل، زنده و شاداب نیست.
چون لاله چاک شد دل شاهی ز سوز عشق
کز گلشن زمانه بسی درد و داغ داشت
هوش مصنوعی: نفس‌نوازی عشق در دل شاهی مانند گل لاله‌ای است که شکافته شده است. این عشق از غم و اندوه‌های بسیاری که در زندگی تجربه کرده، ناشی می‌شود.