گنجور

شمارهٔ ۳۶

مرا گر با تو روی همدمی نیست
گدایان را به سلطان محرمی نیست
ز عشقم درد و غم در دل بسی هست
به اقبال توام زینها کمی نیست
پری را ماند آن مه در لطافت
رقیبش نیز چندان آدمی نیست
کسی را گلبن امید نشکفت
در این بستان که بوی خرمی نیست
خط جانان بکین برخاست، شاهی
به غم بنشین، که جای بی‌غمی نیست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا گر با تو روی همدمی نیست
گدایان را به سلطان محرمی نیست
هوش مصنوعی: اگر من با تو دوستی ندارم، پس برای گدایان هم جایی در نزد سلطان نیست.
ز عشقم درد و غم در دل بسی هست
به اقبال توام زینها کمی نیست
هوش مصنوعی: به خاطر عشق من، درد و غم‌های زیادی در دل دارم، اما به لطف تو، از این مشکلات کمی کاسته شده است.
پری را ماند آن مه در لطافت
رقیبش نیز چندان آدمی نیست
هوش مصنوعی: پری در لطافت به آن ماه شبیه است، اما رقیب او نیز به اندازه کافی انسان نیست.
کسی را گلبن امید نشکفت
در این بستان که بوی خرمی نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این باغ امید، گل خوش‌رنگی نمی‌تواند شکوفا کند؛ زیرا بویی از سرسبزی و شادابی در اینجا به مشام نمی‌رسد.
خط جانان بکین برخاست، شاهی
به غم بنشین، که جای بی‌غمی نیست
هوش مصنوعی: دل‌باختگی و غم از دست دادن محبوبی آغاز شده است، پس ای شاه، در این زمان غمگین و آسوده ننشین، زیرا در این دنیا جایی برای بی‌غمی و شادمانی نمی‌باشد.