گنجور

شمارهٔ ۳۵

کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل
در این قفس که منم بوی نوبهار تو نیست
بیاد لعل بتان از سرشک خون ای دل
چه آرزوست که امروز در کنار تو نیست
دلا عنان ارادت بدست دوست سپار
در این مقام چو کاری باختیار تو نیست
هوای عشق چو کردی دلا ز روز نخست
هزار بار بگفتم: مکن که کار تو نیست
اگر چه در ره عشق تو خاک شد شاهی
هنوز بر دل آزرده اش غبار تو نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست
کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست
هوش مصنوعی: کدام آرایش و زیبایی در چشمان خواب‌آلود تو وجود ندارد؟ کدام افسون و فریبایی در موهای لخت و زیبا تو نیافت می‌شود؟
درون سینه ز داغ کهن نشان جستم
بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست
هوش مصنوعی: در دل خود آثار درد و رنجی قدیمی را جستجو کردم، اما در هیچ جا نشانه‌ای از یاد تو نیافتم.
بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل
در این قفس که منم بوی نوبهار تو نیست
هوش مصنوعی: به آرامی و به زیبایی، مرغ چمن را فریب بده، ای گل. چون در این قفس هستم و بوی تازه بهار تو را حس نمی‌کنم.
بیاد لعل بتان از سرشک خون ای دل
چه آرزوست که امروز در کنار تو نیست
هوش مصنوعی: ای دل، یاد آن لب‌های سرخ و زیبا باعث اشک‌های خونین من شده است. چه آرزویی دارم که امروز در کنار تو نیستم.
دلا عنان ارادت بدست دوست سپار
در این مقام چو کاری باختیار تو نیست
هوش مصنوعی: ای دل، اگر اراده و خواسته‌ات را به دست دوست بسپاری، در این موقعیت که اختیار کاری در دست تو نیست، بهتر است.
هوای عشق چو کردی دلا ز روز نخست
هزار بار بگفتم: مکن که کار تو نیست
هوش مصنوعی: چنانچه در ابتدا دل داده‌ای به عشق، هزار بار به تو گفتم: این کار تو نیست و بهتر است که این مسیر را دنبال نکنی.
اگر چه در ره عشق تو خاک شد شاهی
هنوز بر دل آزرده اش غبار تو نیست
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر عشق تو، پادشاهی به خاک افتاده است، اما هنوز در دل رنجیده‌اش اثری از غبار عشق تو وجود ندارد.