گنجور

شمارهٔ ۳۱

مرا سری است که بر خاک آستانه اوست
چو تیر غمزه کشد جان و دل نشانه اوست
شب دراز چه پرسی که چیست حالت شمع؟
دلیل سوز دلش رنگ عاشقانه اوست
در این صحیفه نخواندم خط خطا، زانرو
که هر چه مینگرم نقش کارخانه اوست
عجب مدار که خواب اجل برد ناگه
مرا که شب همه شب گوش بر فسانه اوست
سرود مجلس اگر نیست گفته شاهی
چگونه دیده خلقی تر از ترانه اوست؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.