گنجور

شمارهٔ ۲۶

مرا در عشق بهبودی نمانده است
ز سودای بتان سودی نمانده است
دلم رفته است و آهی مانده بر جای
از آن آتش بجز دودی نمانده است
سر آمد روز عیش و یادگارش
بجز دلق می آلودی نمانده است
طبیب از ما عنان برتافت، گویی
که هیچ امید بهبودی نمانده است
بکش تیغ جفا در خون شاهی
کز اینش بیش مقصودی نمانده است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا در عشق بهبودی نمانده است
ز سودای بتان سودی نمانده است
هوش مصنوعی: در عشق، حال خوبی برای من نمانده و از عشق معشوقان هم هیچ نفعی نصیبم نشده است.
دلم رفته است و آهی مانده بر جای
از آن آتش بجز دودی نمانده است
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار احساسات و اشتیاق شده و از آن آتش عشق فقط نشانی از غم و دود باقی مانده است.
سر آمد روز عیش و یادگارش
بجز دلق می آلودی نمانده است
هوش مصنوعی: روز شادی به پایان رسید و جز یک دلق کهنه و غمگین، چیزی از آن یادگار باقی نمانده است.
طبیب از ما عنان برتافت، گویی
که هیچ امید بهبودی نمانده است
هوش مصنوعی: پزشک از ما دست کشید و رها کرد، انگار که دیگر هیچ امیدی به بهبود وجود ندارد.
بکش تیغ جفا در خون شاهی
کز اینش بیش مقصودی نمانده است
هوش مصنوعی: به کارگاه ویرانی و ستم بپرداز، زیرا که به جز این، چیزی برای به دست آوردن باقی نمانده است.