شمارهٔ ۲۲
چو سبزه ترت از برگ یاسمین برخاست
هزار فتنه بقصد دل از کمین برخاست
دلم خیال دهانت چو در ضمیر آورد
خروش بیخودی از عقل خرده بین برخاست
چو غنچه روی نمود از نقاب زنگاری
ز بلبلان چمن ناله حزین برخاست
بدور چشم تو بیمار شد چنان نرگس
که تکیه زد بعصا و آنگه از زمین برخاست
چو مطرب از سخن شاهی این غزل برخواند
ز ساکنان فلک بانگ آفرین برخاست
شمارهٔ ۲۱ - استقبال از سعدی: منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادتشمارهٔ ۲۳: تا خاک آستانه جانان مقام ماست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو سبزه ترت از برگ یاسمین برخاست
هزار فتنه بقصد دل از کمین برخاست
هوش مصنوعی: زمانی که سبزهات از برگهای یاسمین سبز شد، هزاران مشکل و فتنه با نیت حمله به قلبت آماده شدند.
دلم خیال دهانت چو در ضمیر آورد
خروش بیخودی از عقل خرده بین برخاست
هوش مصنوعی: دل من وقتی به یاد لبهایت میافتد، به شدت ناآرام میشود و صدای درونم به گوش میرسد. این احساسات باعث میشود که عقل و دانش من از جمعآوری جزئیات باز بمانند.
چو غنچه روی نمود از نقاب زنگاری
ز بلبلان چمن ناله حزین برخاست
هوش مصنوعی: زمانی که غنچه به وسیلهی رنگ زنگاری خود نمایان میشود، صدای دلتنگ بلبلان در باغ بلند میشود.
بدور چشم تو بیمار شد چنان نرگس
که تکیه زد بعصا و آنگه از زمین برخاست
هوش مصنوعی: بیمار شدم و حالتی پیدا کردم که مثل نرگسی که به عصا تکیه کرده است، به آرامی از زمین بلند شدم.
چو مطرب از سخن شاهی این غزل برخواند
ز ساکنان فلک بانگ آفرین برخاست
هوش مصنوعی: زمانی که مطرب غزلی از زبان شاه خواند، صدای تحسین و ستایش از ساکنان آسمان بلند شد.