گنجور

شمارهٔ ۲۱ - استقبال از سعدی

منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت
به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت
به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گه‌گه
قدم به پرسش ما می‌نهد به رسم عیادت
چه می‌دهند گواهی دو چشم یار به خونم
چو نشنوند ز مستان به هیچ روی شهادت
مرا خدنگ تو در دل نشان بخت بلند است
مگر به طالع من بوده است سهم سعادت
یکی صد است تمنای عشق در دل شاهی
بیا که شوق، فزون است و اتحاد، زیادت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت
به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و علاقه‌ام به تو، در بند تو گیر افتاده‌ام و با همه وجود سر تسلیم فرود آورده‌ام تا از تو پرستش کنم.
به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گه‌گه
قدم به پرسش ما می‌نهد به رسم عیادت
هوش مصنوعی: از عشق خوشحالم، حتی با دردی که دارم، چون گاهی دوست به ملاقاتم می‌آید و حالم را جویا می‌شود، مثل اینکه به عیادت آمده باشد.
چه می‌دهند گواهی دو چشم یار به خونم
چو نشنوند ز مستان به هیچ روی شهادت
هوش مصنوعی: چشمان محبوبم در درد و رنج من هیچ گواهی نمی‌دهند، چرا که مست‌ها هیچ‌گاه به حقیقت شهادت نمی‌دهند.
مرا خدنگ تو در دل نشان بخت بلند است
مگر به طالع من بوده است سهم سعادت
هوش مصنوعی: در دل من نشانه تیری از عشق تو قرار دارد و این نشان از خوشبختی من است، شاید به خاطر تقدیر و سرنوشتم باشد که به من این سعادت رسیده است.
یکی صد است تمنای عشق در دل شاهی
بیا که شوق، فزون است و اتحاد، زیادت
هوش مصنوعی: دل شاهی صد آرزو و خواست عشق دارد. بیا که اشتیاق و محبت در دل او بسیار است و اتحاد و همبستگی نیز بیشتر شده است.