شمارهٔ ۲۱ - استقبال از سعدی
منم ز دست تو پا بسته در کمند ارادت
به راه تو سر تسلیم بر زمین عبادت
به درد عشق خوشم با خیال دوست، که گهگه
قدم به پرسش ما مینهد به رسم عیادت
چه میدهند گواهی دو چشم یار به خونم
چو نشنوند ز مستان به هیچ روی شهادت
مرا خدنگ تو در دل نشان بخت بلند است
مگر به طالع من بوده است سهم سعادت
یکی صد است تمنای عشق در دل شاهی
بیا که شوق، فزون است و اتحاد، زیادت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.