گنجور

شمارهٔ ۱۸

سروی از باغ ارم سایه بر این خاک انداخت
که به تیغ مژه در هر جگری چاک انداخت
چند گاهی دلم از داغ بتان ایمن بود
باز عشق آمد و این شعله به خاشاک انداخت
عقلم از بادیه عشق تو بیمی میداد
همتم رخت در این راه خطرناک انداخت
همه از رشک خط و عارض رنگین تو بود
چمن اوراق گل و سبزه که بر خاک انداخت
شاهی آن سهم سعادت که نشان میدادند
ناوکی بود که آن غمزه بیباک انداخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سروی از باغ ارم سایه بر این خاک انداخت
که به تیغ مژه در هر جگری چاک انداخت
هوش مصنوعی: یک سرو از باغ ارم سایه‌ای بر این زمین افکنده است که مانند تیغ نازک مژه، در دل هر کسی زخمی ایجاد کرده است.
چند گاهی دلم از داغ بتان ایمن بود
باز عشق آمد و این شعله به خاشاک انداخت
هوش مصنوعی: مدتی دلم از درد و غم زیبایی‌های محبوبان در امان بود، اما دوباره عشق به سراغم آمد و این شعله‌ی عشق بر دل خویش را به آتش کشید.
عقلم از بادیه عشق تو بیمی میداد
همتم رخت در این راه خطرناک انداخت
هوش مصنوعی: عقل من از دوری و ناشناختگی عشق تو نگران بود، اما اراده‌ام ریسک کرده و وارد این مسیر پرخطر شد.
همه از رشک خط و عارض رنگین تو بود
چمن اوراق گل و سبزه که بر خاک انداخت
هوش مصنوعی: تمام زیبایی‌ها و شگفتی‌های چمن و گل و سبزه به خاطر زیبایی و جذابیت چهره و خطوط توست که دیگران را به حسادت وامی‌دارد.
شاهی آن سهم سعادت که نشان میدادند
ناوکی بود که آن غمزه بیباک انداخت
هوش مصنوعی: سعادتی که به‌عنوان پادشاهی به نمایش گذاشته می‌شد، در واقع چیزی نبود جز یادآوری از آن چشمان فریبا و بی‌پروا که دلبری می‌کردند.