شمارهٔ ۹۹
از آن ساعت که روی آن بت پیمان شکن دیدم
نبیند هیچ کس از درد و داغش آنچه من دیدم
ز لعلش خاتم پرسم بگفتا جان بدل باید
بدادم جان و لعلش را به کام خویشتن دیدم
ز برگ یاسمن گفتم شود پیراهن او را
ولی از برگ گل نازک تر آن مه را بدن دیدم
نماندم صبر در هجران و آتش شعله زد در دل
در آن جز چاره کار خود اندر سوختن دیدم
زدرد عشق او گر شاهدی را چهره چون زر شد
بحمدالله که این زردی بر آن سیم تن دیدم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از آن ساعت که روی آن بت پیمان شکن دیدم
نبیند هیچ کس از درد و داغش آنچه من دیدم
هوش مصنوعی: از زمانی که آن معشوق پیمانشکن را دیدم، هیچکس نمیتواند درد و اندوهی را که من کشیدهام، حس کند.
ز لعلش خاتم پرسم بگفتا جان بدل باید
بدادم جان و لعلش را به کام خویشتن دیدم
هوش مصنوعی: از او میپرسم که آیا میتوانم از لعل (جواهر) او خاتمی بسازم، و او میگوید که برای این کار باید جانم را فدای دل کنم. سپس، لعل او را در کام خود دیدم.
ز برگ یاسمن گفتم شود پیراهن او را
ولی از برگ گل نازک تر آن مه را بدن دیدم
هوش مصنوعی: گفتم از برگ یاسمن، پیراهن او بپوشانم، اما وقتی بدن آن ماه را دیدم، متوجه شدم که حتی از برگ گل هم ظریفتر است.
نماندم صبر در هجران و آتش شعله زد در دل
در آن جز چاره کار خود اندر سوختن دیدم
هوش مصنوعی: تحت فشار جدایی، دیگر نتوانستم صبر کنم و آتش عشق در دل μου شعلهور شد. در آن لحظه جز از بین رفتن خود، چارهای نمیدیدم.
زدرد عشق او گر شاهدی را چهره چون زر شد
بحمدالله که این زردی بر آن سیم تن دیدم
هوش مصنوعی: از درد عشق او، اگر زیبایی چون طلا دیده شود، خوشا به حال من که این زردی را بر آن تن نقرهای مشاهده کردم.

شاهدی