گنجور

شمارهٔ ۱۰۰

چرا ز درد غم یار خود بغم باشیم
خوشا دمی که به درد و غمش به هم باشیم
به تاج و تخت شهان سر فرو نمی آریم
اگر چه از سگ کویش به قدر کم باشیم
به مال و جاه جهان نیست احتشام ولیک
گدای کوی تو باشیم محتشم باشیم
نهاده ایم به راحت همیشه چشم امید
قدم به دیده ما نه که در قدم باشیم
چو شاهدی به در دوست می بریم نیاز
امید هست کزین باب محترم باشیم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرا ز درد غم یار خود بغم باشیم
خوشا دمی که به درد و غمش به هم باشیم
هوش مصنوعی: چرا باید به خاطر درد و غم عشق‌مان غمگین باشیم؟ چه خوب است که در لحظه‌ای که او در درد و غم است، ما هم همراه او باشیم.
به تاج و تخت شهان سر فرو نمی آریم
اگر چه از سگ کویش به قدر کم باشیم
هوش مصنوعی: ما هرگز به مقام و قدرت پادشاهان سر تعظیم نمی‌گذاریم، حتی اگر در مقایسه با آن‌ها، به اندازه یک سگ در خیابانشان کوچک باشیم.
به مال و جاه جهان نیست احتشام ولیک
گدای کوی تو باشیم محتشم باشیم
هوش مصنوعی: ما در دنیای مادی و ثروت و مقام آن را بزرگ نمی‌دانیم، اما شرافت و احترام ما در این است که گدای کوی تو باشیم.
نهاده ایم به راحت همیشه چشم امید
قدم به دیده ما نه که در قدم باشیم
هوش مصنوعی: ما همیشه با امید به آینده نگاه کرده‌ایم و انتظار داریم که کسی با قدم‌هایش به ما نزدیک شود و ما را خوشحال کند.
چو شاهدی به در دوست می بریم نیاز
امید هست کزین باب محترم باشیم
هوش مصنوعی: وقتی به درِ دوست می‌رویم، به‌عنوان گواهی از محبت و امید به ملاقات و حضور در آن مکان عزیز، نیاز داریم که از این درگاه محترم وارد شویم.