گنجور

شمارهٔ ۸۷

مرا خوش است به درد خود و جراحت خویش
رو ای طبیب رها کن مرا به لذت خویش
چو در زمانه رفیق شفیق ممتنعست
کشیم گنج قناعت به کنج عذلت خویش
نعیم دهر به یک منتی نمی ارزد
خوش است نان ز بازو و بار منت خویش
مرا ز روز ازل درد و عشق شد قسمت
خوشا تلذذ ریزا به قسمت خویش
نعیم عشق تو را شاهدی میسر شد
بساز با غم هجران و شکر نعمت خویش

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا خوش است به درد خود و جراحت خویش
رو ای طبیب رها کن مرا به لذت خویش
هوش مصنوعی: من از درد و زخم‌های خود راضی‌ام، پس ای پزشک، لطفاً مرا رها کن تا از لذت‌های خودم بهره‌مند شوم.
چو در زمانه رفیق شفیق ممتنعست
کشیم گنج قناعت به کنج عذلت خویش
هوش مصنوعی: زمانی که در دنیا دوستی صادق و واقعی یافت نمی‌شود، بهتر است که به گنجینه قناعت خود بسنده کنیم و در گوشه‌ای از تنهایی و انزوا زندگی کنیم.
نعیم دهر به یک منتی نمی ارزد
خوش است نان ز بازو و بار منت خویش
هوش مصنوعی: زندگی به خوشی و راحتی نمی‌ارزد، بهتر است که انسان با زحمت و تلاش خود نان به دست آورد تا اینکه زیر بار منت دیگران باشد.
مرا ز روز ازل درد و عشق شد قسمت
خوشا تلذذ ریزا به قسمت خویش
هوش مصنوعی: من از آغاز روزگار به درد و عشق دچار شدم، اما خوشا به حال آنهایی که از قسمت خود لذت می‌برند.
نعیم عشق تو را شاهدی میسر شد
بساز با غم هجران و شکر نعمت خویش
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که به آرامش برسم، پس با غم دوری بساز و شکرانه ی خوبی‌های خود را فراموش نکن.

حاشیه ها

1403/10/31 10:12
محمد مهدی فتح اللهی

نعیم دهر به یک منتی نمی ارزد

خوش است نان ز بازو و بار منت خویش