شمارهٔ ۸۳
ای دل ز خودی خود جدا باش
بگذر ز خودی و با خدا باش
بیگانه شو از هوا و هستی
با دلبر خویش آشنا باش
خونین جگرم ز درد هجران
واقف ز درون درد ما باش
ای صوفی اگر ز درد صافی
در کش می صاف و در صفا باش
ای شاهدی ار تو عقل داری
دیوانه شو و ز غم جدا باش
شمارهٔ ۸۲ - در حاشیه این غزل این دو بیت را که از مولانا دانسته، آورده است: هر که را سینه پر صفا نبود - خرقه پوشیدنش روا نبود، هر که در خرقه ناتمام بود - خرقه بر قد او حرام بود: مرا درد تو در جان حزین بسشمارهٔ ۸۴: بنما طلعت موجه خویش
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل ز خودی خود جدا باش
بگذر ز خودی و با خدا باش
هوش مصنوعی: ای دل، از خودت فراتر برو و دوری کن. از خودخواهی عبور کن و به ارتباط با خدا بپرداز.
بیگانه شو از هوا و هستی
با دلبر خویش آشنا باش
هوش مصنوعی: از دنیا و همه چیزهایش فاصله بگیر و تمام توجهت را معطوف به محبوب خود کن.
خونین جگرم ز درد هجران
واقف ز درون درد ما باش
هوش مصنوعی: دل من از درد جدایی به شدت میسوزد، و تو هم باید از عمق این درد ما آگاه باشی.
ای صوفی اگر ز درد صافی
در کش می صاف و در صفا باش
هوش مصنوعی: ای صوفی، اگر از درد و رنج خالصی، باید بهخودی خود بر دردها فائق آایی و در آرامش و صفا به سر ببری.
ای شاهدی ار تو عقل داری
دیوانه شو و ز غم جدا باش
هوش مصنوعی: ای عشق، اگر عقل داری، دیوانه شو و از غمها فاصله بگیر.

شاهدی