گنجور

شمارهٔ ۸۱

تا خیال قامتت بگذاشت ما را در ضمیر
با علو همت قد تو طوبی در قصیر
من نه تنها بسته زنجیر زلفین توام
بسته ای بر هر سر مویی چو من چندین اسیر
ما فقیرانیم بر درگاهت ای شاه کرم
از کمال لطف خود گه گه نظر کن بر فقیر
گرچه داری تو فراغت از دل پردرد ما
هست دل را مرهم تیر تو فردا ناگزیر
شاهدی تا کی زند این طبل پنهان در غمت
طشت من افتاد از بام و برآوردم نفیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا خیال قامتت بگذاشت ما را در ضمیر
با علو همت قد تو طوبی در قصیر
هوش مصنوعی: زمانی که فکر و خیال قامت زیبای تو بر من حاکم شد، در دل من با عظمت و بلندی اراده‌ات، درخت طوبی که نماد بهشت است، در اندیشه‌های کوتاه و محدود من نشسته است.
من نه تنها بسته زنجیر زلفین توام
بسته ای بر هر سر مویی چو من چندین اسیر
هوش مصنوعی: من تنها به زنجیرهای زلف تو گرفتار نیستم، بلکه هر یک از موهای تو، چندین اسیر همچون من را به بند کشیده است.
ما فقیرانیم بر درگاهت ای شاه کرم
از کمال لطف خود گه گه نظر کن بر فقیر
هوش مصنوعی: ما بی‌پناهان در آستان تو هستیم، ای بزرگوار. از فضل و نعمت بی‌پایانت خواهش می‌کنیم گاهگاهی به ما نظر افکنی.
گرچه داری تو فراغت از دل پردرد ما
هست دل را مرهم تیر تو فردا ناگزیر
هوش مصنوعی: هرچند تو از درد دل ما بی‌خیالی، اما این تیر محبت تو در فردا حتماً دل ما را التیام می‌بخشد.
شاهدی تا کی زند این طبل پنهان در غمت
طشت من افتاد از بام و برآوردم نفیر
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که عشق و غم را پنهان کنم، باز هم باید روزی این احساسات را افشا کنم و به همه نشان دهم که چه حالتی دارم.