گنجور

شمارهٔ ۶۶

با آنکه دل به درد تو بس دردمند بود
جز درد چارۀ دگرش ناپسند بود
گر دست ما ز دامن وصل تو کوته است
اندر هوای قد تو همت بلند بود
پیش قد تو سرو تمایل زیاد کرد
بادش فکند باز که بس خود پسند بود
آن دانه های خال سیه بر رخت مگر
از بهر چشم زخم بر آتش سپند بود
از قید زلف دلکش تو کس نبرد جان
زیرا که مو به مو همه قید و کمند بود
از بس که شاهدی ز می عشق بود مست
عمر عزیز رفت ندانست که چند بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با آنکه دل به درد تو بس دردمند بود
جز درد چارۀ دگرش ناپسند بود
هوش مصنوعی: با اینکه دلش به خاطر تو بسیار درد می‌کشد، اما هیچ درمان دیگری غیر از این درد را نمی‌پذیرد.
گر دست ما ز دامن وصل تو کوته است
اندر هوای قد تو همت بلند بود
هوش مصنوعی: اگر دست ما از وصل تو کوتاه باشد، اما در آرزوی قامت بلند تو، عزم ما بلند و راسخ است.
پیش قد تو سرو تمایل زیاد کرد
بادش فکند باز که بس خود پسند بود
هوش مصنوعی: در برابر قامت تو، باد سروی را به سمت خود کشید، اما چون آن سرو فقط به خود می‌نازد، باد او را به زمین انداخت.
آن دانه های خال سیه بر رخت مگر
از بهر چشم زخم بر آتش سپند بود
هوش مصنوعی: آن دانه‌های تیره‌ای که بر چهره‌ات نشسته‌اند، آیا به خاطر چشم‌زخم نیستند که مثل آتشی بر آتش سپند می‌سوزند؟
از قید زلف دلکش تو کس نبرد جان
زیرا که مو به مو همه قید و کمند بود
هوش مصنوعی: از زیبایی و جذابیت زلف‌های تو هیچ‌کس نتوانسته جانش را نجات دهد، چون هر رشته مو تو همچون قید و بندی است که انسان را اسیر می‌کند.
از بس که شاهدی ز می عشق بود مست
عمر عزیز رفت ندانست که چند بود
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه معشوق می‌خورد و غرق در عشق بود، عمر گرانبهایش را بی‌خبر گذراند و نفهمید که چند سال از عمرش گذشته است.