شمارهٔ ۶۱
ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید
تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید
سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا
عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید
گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود
هست امیدم که ز لطف تو بسی شاد آید
همه خوبان جهان منت مشاطه کنند
دلبر ماست که با حسن خداداد آید
مژده وصل دهد هر سحرم باد صبا
چون غباری بود آن وعده که با باد آید
در مقامی که بود عشق چو طفلیست خرد
کو به تعلیم ادب جانب استاد آید
شاهدی را هوس درد و غم عشق نماند
اگر این بار ز بند غمش آزاد آید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترسم آن سرور خوبان ستمش یاد آید
تاج بر سر نهد و بر سر بیداد آید
هوش مصنوعی: میترسم که آن محبوب دلانگیز، یاد ستمگریاش بر من بیفتد و با افتخار بر سرم تاج بگذارد و دوباره به سراغ ستمش بیاید.
سوزد از آتش دل خار و خس راه ترا
عاشق از جانب کوی تو به فریاد آید
هوش مصنوعی: دل در آتش عشق میسوزد و همه چیز را میسوزاند، اما عاشق از کوی تو به فریاد میآید و از عشق تو ناله میزند.
گرچه دل رفت به کوی تو و بس غمگین بود
هست امیدم که ز لطف تو بسی شاد آید
هوش مصنوعی: اگرچه قلب من به کوی تو رفته و بسیار ناراحت است، اما امید دارم که با لطف تو روزهای شاد بسیاری برایم بیفتد.
همه خوبان جهان منت مشاطه کنند
دلبر ماست که با حسن خداداد آید
هوش مصنوعی: تمام خوبیهای دنیا در انتظار باری هستند، زیرا معشوق ما با زیباییای که خداوند به او بخشیده، در میان ماست.
مژده وصل دهد هر سحرم باد صبا
چون غباری بود آن وعده که با باد آید
هوش مصنوعی: هر صبح باد صبا مژدهی وصال میدهد، اما آن وعدهای که با باد میآید، مانند غباری زودگذر است.
در مقامی که بود عشق چو طفلیست خرد
کو به تعلیم ادب جانب استاد آید
هوش مصنوعی: عشق در جایگاهی است که مانند کودکی کوچک است، که برای یادگیری آداب و رسوم به سمت آموزگار میرود.
شاهدی را هوس درد و غم عشق نماند
اگر این بار ز بند غمش آزاد آید
هوش مصنوعی: اگر این بار معشوق از قید و بند غم و اندوه عشق آزاد شود، دیگر هوس و میل به درد و غم عشق در دل او باقی نخواهد ماند.

شاهدی