گنجور

شمارهٔ ۵۳

تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد
گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد
گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد
آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد
افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا دل نظری به حال خود کرد
جز درد و غم نگار خود کرد
هوش مصنوعی: زمانی که دل به حال خودش نگاهی انداخت، جز درد و غم چیزی ندید.
گر خاک سری فدای تو شد
بگذر ز گناهش ار چه بد کرد
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تو جانش را فدای تو کند، از گناه او بگذر، هرچند که کار بدی کرده باشد.
گر لعل تو را گزید جانم
بد کرد ولی به جان خود کرد
هوش مصنوعی: اگر سنگریزه‌ای از لعل تو به جانم آسیب رساند، اما این آسیب در حقیقت به جان خودت آسیب زد.
آن هم ز جنون عاشقی بود
کین دل شده دعوی خرد کرد
هوش مصنوعی: این وضعیت ناشی از دیوانگی عشق است که باعث شده دل من ادعای عقل و خرد را زیر سوال ببرد.
افسانه شیخ شاهدی را
در عشق فزودنش مدد کرد
هوش مصنوعی: داستان شیخ شاهدی در عشق به او کمک و یاری رساند.