گنجور

شمارهٔ ۴۷

هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد
از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد
هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار
خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد
لرزد همیشه بر تن او پیرهن ز باد
ترسد که بر تنش المی از هوا رسد
گفتی ز تیر غمزه ترا هم رسد نصیب
در حیرتم که کی رسد و بر کجا رسد
گر شاهدی به تیغ جفا کشته شد چه شد
بر تربتش که زجر کنی خون به جا رسد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر لحظه بر دلم ز تو گر صد بلا رسد
از هر بلا به درد دلم صد دوا رسد
هوش مصنوعی: هر لحظه که غم و سختی از سوی تو به دلم بیفتد، می‌دانم که از هر بدبختی، درمانی برای درد دلم پیدا می‌شود.
هر صبح مژده میرسدم با صبا ز یار
خوش وقت آن سحر که خودش با صبا رسد
هوش مصنوعی: هر صبح با وزش نسیم، خبر خوشی از یار به من می‌رسد، و بهترین و خوشحالی آن سحر است که خود او به همراه نسیم بیاید.
لرزد همیشه بر تن او پیرهن ز باد
ترسد که بر تنش المی از هوا رسد
هوش مصنوعی: او همیشه از ترس باد، لباسش می‌لرزد و نگران است که مبادا احساسی ناخوشایند از هوای سرد به او برسد.
گفتی ز تیر غمزه ترا هم رسد نصیب
در حیرتم که کی رسد و بر کجا رسد
هوش مصنوعی: گفتی که تیر حواست به من هم خواهد رسید، اما من در حیرتم که این تیر چه زمانی و به کجا خواهد رسید.
گر شاهدی به تیغ جفا کشته شد چه شد
بر تربتش که زجر کنی خون به جا رسد
هوش مصنوعی: اگر معشوقی به خاطر ظلم و ستم کشته شود، دیگر چه اهمیتی دارد که بر مزار او زجر و رنج بکشی، زیرا خون او به زمین می‌ریزد.