گنجور

شمارهٔ ۴۵

با آنکه درین سینه ز زخم تو بسی بود
با تیر دگر جان و دلم را هوسی بود
جان و دل و دین جمله به تاراج ببردی
آن رفت که با جان و دلم دست رسی بود
تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم
تا بود در آن دام از این چند بسی بود
جز ناله خیال تو ندید از اثر من
پنداشت ز او از در این خانه کسی بود
در تیر فنا گم شدگان را به خیالت
یا تشنه لبی گوش به بانگ جرسی بود
گرد لب لعل تو دل شاهدی از شوق
چون خال بر آن تنگ شکر یک مگسی بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با آنکه درین سینه ز زخم تو بسی بود
با تیر دگر جان و دلم را هوسی بود
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در دل من زخمی از عشق تو هست، اما جراحتی دیگر نیز وجود دارد که جان و دلم را به خواسته‌ای دیگر مشغول کرده است.
جان و دل و دین جمله به تاراج ببردی
آن رفت که با جان و دلم دست رسی بود
هوش مصنوعی: تو همه چیزی را که داشتم، به راحتی از من گرفتی؛ آن کس که می‌توانستم به او دسترسی داشته باشم، رفت و غم بزرگی برایم به جا گذاشت.
تنها نه من اندر خم زلف تو اسیرم
تا بود در آن دام از این چند بسی بود
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که در زلف تو گرفتارم، بسیاری دیگر نیز هستند که در این دام گرفتار شده‌اند.
جز ناله خیال تو ندید از اثر من
پنداشت ز او از در این خانه کسی بود
هوش مصنوعی: فقط صدای ناله‌ی خیالت را از من شنیده است و فکر کرده که کسی از در این خانه به او وارد شده است.
در تیر فنا گم شدگان را به خیالت
یا تشنه لبی گوش به بانگ جرسی بود
هوش مصنوعی: در خیال تو، کسانی که در تیر غفلت و نابودی گم شده‌اند، به مانند تشنه‌ای هستند که به صدای زنگ آب گوش فرا داده‌اند.
گرد لب لعل تو دل شاهدی از شوق
چون خال بر آن تنگ شکر یک مگسی بود
هوش مصنوعی: شکوفایی و زیبایی لب رنگین تو مانند دل شتابان عاشق به نظر می‌رسد که بر روی تنگ شکر مانند یک مگس نشسته است.