شمارهٔ ۴
اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
بود بدرد تو زین گونه صد گواه مرا
بگفتم از ره رندی روم به راه صلاح
چه چاره عشوه ساقی برد ز راه مرا
دمید سبزه چو بر کرد آفتاب رخت
بسوخت بار دگر مهر آن گیاه مرا
چه باک شاهدی از نامه سیاه که هست
عفاف مرحمت دوست عذر خواه مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر نه زلف تو میبرد در پناه مرا
فریب چشم تو میکشت بی گناه مرا
هوش مصنوعی: اگر زلف تو مرا به دامن خود نگیرد، فریب نگاهی که تو به من میکنی، بیگناهیام را به خطر میاندازد.
چه فتنه ها که بر انگیخت خال هندویت
برآتش رخ تو سوخت آن سیاه مرا
هوش مصنوعی: خال هندی بر روی صورت تو مانند شعلهای است که آتش را برافروخته و من را در حسرت و ناراحتی میسوزاند. این زیبایی باعث ایجاد آشوبها و مشکلات زیادی در دل من شده است.
گواه سوز درون اشک و چهره زرد است
بود بدرد تو زین گونه صد گواه مرا
هوش مصنوعی: شواهدی بر درد درونی من، اشک و چهره زردم است. برای تو، این همه گواه بر درد من وجود دارد.
بگفتم از ره رندی روم به راه صلاح
چه چاره عشوه ساقی برد ز راه مرا
هوش مصنوعی: گفتم که از طریق دلباختگی، به سوی مسیر درست بروم، اما چه میتوانم کرد که جذابیت و زیبایی ساقی مرا از آن راه منحرف کرد.
دمید سبزه چو بر کرد آفتاب رخت
بسوخت بار دگر مهر آن گیاه مرا
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب برآمد و سبزهها را روشن کرد، دوباره عشق آن گیاه جان مرا سوزاند.
چه باک شاهدی از نامه سیاه که هست
عفاف مرحمت دوست عذر خواه مرا
هوش مصنوعی: مهم نیست که کسی از رسوایی من باخبر است؛ زیرا عفت و محبت دوست به من کمک میکند و مرا از این شرایط نجات میدهد.