شمارهٔ ۳۷
جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند
شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند
خاک ره گشتم ولی شادم که بعد از سالها
گردی از خاک وجودم بر سر کویت بماند
در دل پر درد خود دیدم که در هرگوشه ای
بس نشان ها از خدنگ چشم جادویت بماند
سالها شستم به خوناب جگر لیکن نرفت
آن غباری را که بر روی دل از خویت بماند
نقش عالم را یکایک شستم از لوح خرد
همچنان در وی خیال قد دلجویت بماند
گر شدی دور از من اما شاهدی را در نظر
سجده گاهی از خیال طاق ابرویت بماند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان ز تن رفت و دل اندر عقد گیسویت بماند
شد تنم هم خاک دروی تا ابد بویت بماند
هوش مصنوعی: جان من از بدن جدا شد و دل من در گیسوان تو باقی ماند. حالا بدنم به خاک درویشی تبدیل شده، اما بوی تو تا ابد در این خاک باقی میماند.
خاک ره گشتم ولی شادم که بعد از سالها
گردی از خاک وجودم بر سر کویت بماند
هوش مصنوعی: من به زمین تبدیل شدم، اما خوشحالم که بعد از سالها، ذرهای از وجودم بر سر راه تو باقی مانده است.
در دل پر درد خود دیدم که در هرگوشه ای
بس نشان ها از خدنگ چشم جادویت بماند
هوش مصنوعی: در دل پر از درد خود متوجه شدم که در هر گوشه، نشانههایی از تیرکمان چشمان جادوییات باقی مانده است.
سالها شستم به خوناب جگر لیکن نرفت
آن غباری را که بر روی دل از خویت بماند
هوش مصنوعی: سالها غم و درد را تحمل کردهام و با اشک و خون دل شستم، اما هنوز آن نشانه و غباری که از یاد تو بر دل مانده، نرفته است.
نقش عالم را یکایک شستم از لوح خرد
همچنان در وی خیال قد دلجویت بماند
هوش مصنوعی: من هر یک از نقشهای عالم را از لوح ذهن پاک کردم، اما تصویر قدت همچنان در دل من باقی مانده است.
گر شدی دور از من اما شاهدی را در نظر
سجده گاهی از خیال طاق ابرویت بماند
هوش مصنوعی: اگرچه از من دور شدهای، اما تصویری از تو در ذهن من باقی مانده است که مانند سجدهای در جایی خاص، همیشه در نظرم حاضر است.