گنجور

شمارهٔ ۳۸

زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید
بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید
گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
کو بخت که در خواب چنین خواب نماید
دیگر به مساجد نبرد سجده جبینم
ابروی تو گر گوشۀ محراب نماید
گو شاهدی از جمله گدایان در ماست
تا بر همه کس فخر ازاین باب نماید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زلف و رخ تو چون شب مهتاب نماید
خط بر رخ تو سبزه سیراب نماید
هوش مصنوعی: موهای تو و چهره‌ات همچون شب و نور ماه به زیبایی می‌درخشند و خطی که بر چهره‌ات است، گویی سبزه‌ای را سیراب کرده است.
بر روی تو دلها همه شد زار و نگون سار
چون پرتوی قندیل که در آب نماید
هوش مصنوعی: بر اثر زیبایی تو، دل‌ها همه ناراحت و غمگین شده‌اند، مانند نوری که از یک چراغ در آب منعکس می‌شود.
گفتم که شبی چشم تو در خواب ببینم
کو بخت که در خواب چنین خواب نماید
هوش مصنوعی: گفتم که شب می‌خواهم در خواب چشمان تو را ببینم، کاش بخت من اینقدر خوش‌شانس باشد که چنین رویایی را برایم رقم بزند.
دیگر به مساجد نبرد سجده جبینم
ابروی تو گر گوشۀ محراب نماید
هوش مصنوعی: دیگر به مساجد نمی‌روم تا سجده کنم، زیرا اگر ابروهای تو در گوشه محراب باشد، تمام توجه‌ام به تو معطوف می‌شود.
گو شاهدی از جمله گدایان در ماست
تا بر همه کس فخر ازاین باب نماید
هوش مصنوعی: در میان گدایان، شاهدی از ما وجود دارد که به خاطر او می‌توانیم به دیگران افتخار کنیم.