گنجور

شمارهٔ ۳۱

از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست
شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست
شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید
آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست
هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست
از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست
درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام
از بهر شام طره و صبح جبین نشست
گفتی که تیغ میکشم و میکشم تو را
بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از عنبرت غبار چو بر یاسمین نشست
شرمنده گشت نافه و در ملک چین نشست
هوش مصنوعی: وقتی غبار عطر تو بر یاسمن نشسته، نافه (بوی خوش مو) خجالت زده می‌شود و در سرزمین چین مکانی برای خود می‌یابد.
شد خاک راه جمله تنم زان طمع که دید
آمد خدنگ ناز تو و بر زمین نشست
هوش مصنوعی: تمام وجودم به خاطر آن آرزو به خاک تبدیل شد، زیرا تیر زیبایی تو را دیدم که بر زمین فرود آمد.
هر ناوکی که بر دلم از غمزه‌ات نشست
از بهر بردن خرد و عقل و دین نشست
هوش مصنوعی: هر زخمی که از نگاه تو بر دلم وارد شد، به خاطر از دست دادن عقل و دینم بود.
درکوی دوست این دل سرگشته صبح و شام
از بهر شام طره و صبح جبین نشست
هوش مصنوعی: در خانه‌ی دوست، این دل پریشان همواره به‌خاطر زیبایی‌های چهره‌اش، صبح و شام در انتظار است و به تماشای زیبایی او مشغول است.
گفتی که تیغ میکشم و میکشم تو را
بر درگه تو شاهدی از بهر این نشست
هوش مصنوعی: گفتی که با تیغ به جانم می‌افتی و مرا می‌کشی، اما در این مکان تو خود گواهی بر این ماجرا هستی.