شمارهٔ ۲۹
دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت
کو بغیر صید دلها در جهان کاری نیافت
هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد
گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت
زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش
کین متاع آنجا بسی بردند و بازاری نیافت
چون خط و قد و رخت دل در گلستان ارم
سبزه و سرو و گلی و طرف گلزاری نیافت
دل به تنگ آمد ز درمان طبیبان چون کنم
او مگر چون شاهدی در عشق تیماری نیافت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت
کو بغیر صید دلها در جهان کاری نیافت
هوش مصنوعی: دل من بیخبر از آرامش است و مدام در چرخش و اضطراب به سر میبرد، زیرا اگرچه زلف تو به عنوان دلداری و آرامش درخشیده، اما نه توانسته به آن دست یابد و نه فرصتی برای رسیده به دلهای دیگر در این دنیا پیدا کرده است.
هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد
گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت
هوش مصنوعی: هرجا که عشق تو غمی را مشاهده کرد، در این جمع هیچ یار و یاور دیگری جز دل ما برای همدردی پیدا نکرد.
زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش
کین متاع آنجا بسی بردند و بازاری نیافت
هوش مصنوعی: ای مومن، زرق و برق و تظاهر را در میان ریاکاران پنهان نکن، زیرا بسیاری از انسانها در آنجا وقایع را از دست دادهاند و دیگر جایی برای تجارت و معامله نیست.
چون خط و قد و رخت دل در گلستان ارم
سبزه و سرو و گلی و طرف گلزاری نیافت
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت کسی را توصیف میکند که در میان فضای دلانگیز و سرسبز گلستان ارم، با وجود تمام زیباییها و گلها، نتوانسته در میان آنها مانند آن زیبایی دیده شود. به عبارتی، آن شخص خاص و بینظیر است و هیچیک از گلها و زیباییهای طبیعی نمیتواند به پای او برسد.
دل به تنگ آمد ز درمان طبیبان چون کنم
او مگر چون شاهدی در عشق تیماری نیافت
هوش مصنوعی: دل از درمانهای پزشکان خسته شده، حالا چه باید بکنم؟ مگر میتوانم مانند کسی که در عشق محبوب خود دلسوزی و توجهی نیافته، بیکس و تنها بمانم؟