شمارهٔ ۲۹
دل بسی گردید چون زلف تو دلداری نیافت
کو بغیر صید دلها در جهان کاری نیافت
هرکجا عشقت غمی دید اندر این جمعی که کرد
گوییا غیر از دل ما یار غمخواری نیافت
زاهدا زرق ریا در کوچه رندان مپوش
کین متاع آنجا بسی بردند و بازاری نیافت
چون خط و قد و رخت دل در گلستان ارم
سبزه و سرو و گلی و طرف گلزاری نیافت
دل به تنگ آمد ز درمان طبیبان چون کنم
او مگر چون شاهدی در عشق تیماری نیافت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.