گنجور

شمارهٔ ۲۴

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت
که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت
نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب
که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت
دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش
که این بود به حقیقت نشان گلیم سعادت
بسوزش دل و خون جگر گواه چه حاجت
سرشک سرخ و رخ زرد بس بود به شهادت
بخون وصل تو آمد چو شاهدی بگدایی
به بوسه ای بنوازش که این بس است زیادت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قدم به پرسش من رنجه کن به رسم عیادت
که جان نثار قدومت کنم ز روی ارادت
هوش مصنوعی: به خاطر محبتت و به عنوان احترامی به حضورت، از تو می‌خواهم که به پرسش من پاسخ دهی. می‌خواهم جانم را فدای قدم‌های تو کنم و این را به عنوان نشانه‌ای از ارادتم بگویم.
نهاده‌ام سر تسلیم بر ارادت محبوب
که بنده را نبود رسم و راه غیر عبادت
هوش مصنوعی: من سر تعظیم را به خاطر عشق محبوبم بر زمین گذاشته‌ام، زیرا هیچ راه و رسم دیگری جز عبادت برای بنده وجود ندارد.
دلا بکوش که خود را کنی نشانه تیرش
که این بود به حقیقت نشان گلیم سعادت
هوش مصنوعی: ای دل، تلاش کن که خود را نشانه تیر محبت کنی، چون این نشانه واقعی سعادت و خوشبختی است.
بسوزش دل و خون جگر گواه چه حاجت
سرشک سرخ و رخ زرد بس بود به شهادت
هوش مصنوعی: دل سوخته و خون جگر نشان می‌دهد که چه نیازی به اشک‌های سرخ و چهره زرد است؛ اینها خود شهادتی بر درد و رنج‌هایی است که کشیده شده.
بخون وصل تو آمد چو شاهدی بگدایی
به بوسه ای بنوازش که این بس است زیادت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که وقتی تو به وصال می‌رسی، مانند یک شاهد، به محبوب خود نزدیک شو و با یک بوسه او را نوازش کن، چون این در همین حد کافی است و نیازی به بیشتر نیست.