گنجور

شمارهٔ ۲۲

کسی که عشق تو ورزید با فراغ نرفت
دلش چو لاله پر از خون و جز بداغ نرفت
چه نافه ها که در آن زلف عنبر افشان نیست
که خاک شد تن و بوی تو از دماغ نرفت
به نور روی تو بگذشت دل از آن خم زلف
چرا که کس به شب تار بی چراغ نرفت
از آن دمی که لبت بوسه داد بر لب جام
صفای لذت آن از دل نفاغ نرفت
چو شاهدی گل رخسار و خط قد تو دید
ز خاک کوی تو دیگر بسوی باغ نرفت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کسی که عشق تو ورزید با فراغ نرفت
دلش چو لاله پر از خون و جز بداغ نرفت
هوش مصنوعی: کسی که به تو عشق ورزید، هرگز با آرامش نمی‌تواند برود. دلش مانند لاله‌ای است که پر از خون است و نمی‌تواند جز با درد و رنج رفتن را تحمل کند.
چه نافه ها که در آن زلف عنبر افشان نیست
که خاک شد تن و بوی تو از دماغ نرفت
هوش مصنوعی: چه خوشبوهایی که در آن زلف معطر تو وجود ندارد، اما با این حال، وجودم به خاک بدل شده و بوی تو از یادم نرفته است.
به نور روی تو بگذشت دل از آن خم زلف
چرا که کس به شب تار بی چراغ نرفت
هوش مصنوعی: دل به خاطر نور چشمان تو از خم زلفت عبور کرد، چون هیچ‌کس در شب تاریکی بدون چراغ نمی‌رود.
از آن دمی که لبت بوسه داد بر لب جام
صفای لذت آن از دل نفاغ نرفت
هوش مصنوعی: از زمانی که لب تو بر لب جام بوسه زد، لذت و شادمانی آن از قلبم هیچ‌گاه فراموش نشد.
چو شاهدی گل رخسار و خط قد تو دید
ز خاک کوی تو دیگر بسوی باغ نرفت
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو مانند گلی درخشان و قامت تو را دیدم، دیگر به سوی باغ و زیبایی‌های دیگر نرفتم.