شمارهٔ ۲۱
چو عقد سنبل تو عقده بر جبین انداخت
چه عقده ها که از او در دل حزین انداخت
شد از محبت تو خاک سجده گاه ملک
چو سرو قامت تو سایه بر زمین انداخت
رخ تو گاه بگویند ماه و گه خورشید
مرا به مهر رخت شوق آن و این انداخت
ببرد دانش و هوش و خرد ز من زلفت
کنون کرشمه چشمت نظر برین انداخت
گرفت دل ز هوا و نشاند در جگرم
کمان ابروی تو هر چه از کمین انداخت
مکن ملامت احوال شاهدی ای شیخ
فراق یار و غم رویش اندرین انداخت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو عقد سنبل تو عقده بر جبین انداخت
چه عقده ها که از او در دل حزین انداخت
هوش مصنوعی: وقتی زلف زیبای تو بر پیشانیات افکنده شد، چه مشکلات و دردهایی را در دل من به وجود آورد.
شد از محبت تو خاک سجده گاه ملک
چو سرو قامت تو سایه بر زمین انداخت
هوش مصنوعی: از محبت تو، زمین به سجدهگاه فرشتگان تبدیل شد و مانند سایهسار یک سرو بلند، بر زمین گسترده است.
رخ تو گاه بگویند ماه و گه خورشید
مرا به مهر رخت شوق آن و این انداخت
هوش مصنوعی: صورت تو گاهی همچون ماه و گاهی چون خورشید توصیف میشود، و بر اثر محبت تو، شوق من بین این دو نور در نوسان است.
ببرد دانش و هوش و خرد ز من زلفت
کنون کرشمه چشمت نظر برین انداخت
هوش مصنوعی: موهای تو و شیطنت چشمانت، تمام دانش و عقل و خرد من را از من گرفته است.
گرفت دل ز هوا و نشاند در جگرم
کمان ابروی تو هر چه از کمین انداخت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی ابروی تو در تنگنا قرار گرفت و تیر عشقت به قلبم نفوذ کرد و همه چیز را تحت تاثیر قرار داد.
مکن ملامت احوال شاهدی ای شیخ
فراق یار و غم رویش اندرین انداخت
هوش مصنوعی: ای شیخ، از حال و روز شاهد شکایت نکن، چرا که دوری از یار و اندوه ناشی از جدایی او در دل ماست.