گنجور

شمارهٔ ۱۹

کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
که شویم آن اثری را که از غبار تو نیست
خبر ز جوهر جان کس نمیدهد لیکن
بنزد ما بجز آن لعل آبدار تو نیست
ز بس که زخم تو خوردیم داغ آن برجاست
نماند یک سر مویم که داغ دار تو نیست
منال شاهدی از مفلسی که از غم او
زبحر دیده چه گوهر که در کنار تو نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست
کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست
هوش مصنوعی: کدام کسی هست که جراحت دلش به خاطر تو نباشد؟ و کدام دلی وجود دارد که در هر جا بی‌تاب و بی‌قرار تو نباشد؟
بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا
کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست
هوش مصنوعی: یاد تو در دل من همچون تیرهایی است که به من اصابت می‌کنند. مرا از سینه‌ام بکش، تیرهایی که یاد تو را با خود ندارند.
زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن
که شویم آن اثری را که از غبار تو نیست
هوش مصنوعی: هر لحظه چشمانم پر از اشک است و می‌خواهم این اشک‌ها را بر چهره‌ات بریزم تا آن اثری را که غبار وجود تو بر جا گذاشته است، پاک کنم.
خبر ز جوهر جان کس نمیدهد لیکن
بنزد ما بجز آن لعل آبدار تو نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس از حقیقت وجود و جوهر جان خبر نمی‌دهد، اما برای ما تنها آن لعل درخشان تو است که ارزش دارد.
ز بس که زخم تو خوردیم داغ آن برجاست
نماند یک سر مویم که داغ دار تو نیست
هوش مصنوعی: به خاطر زخم‌هایی که از تو خورده‌ام، اثری از من باقی نمانده است. حتی یک تار موی من هم نیست که نشانی از درد تو نداشته باشد.
منال شاهدی از مفلسی که از غم او
زبحر دیده چه گوهر که در کنار تو نیست
هوش مصنوعی: شاهدی را از بی‌نوایی مپرس، چون از درد او در دریا چه جواهرهایی که در کنار تو وجود ندارد.