شمارهٔ ۱۸
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
جان و دل ما به قصد آن رفت
ابری شد و درد و غم ببارید
آهم که ز دل بر آسمان رفت
لعلش طلبید و جان به بوسی
جان گشت روانه و روان رفت
چون شاهدی آن لب و دهان دید
جانش به فدای این و آن رفت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
هوش مصنوعی: عشق تو به خاطر عقل و جان من شکل گرفت و دل من به اشتباه در این مسیر گرفتار شد.
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
هوش مصنوعی: دل فکر میکرد که آن لبها هیچ عیبی ندارند، اما یک نگاه کافی بود و در همین فکر فرو رفت.
جز حسن تو را چو هست آنی
جان و دل ما به قصد آن رفت
هوش مصنوعی: حسنت که وجود دارد، جان و دل ما فقط به خاطر تو به این دنیا آمدهاند.
ابری شد و درد و غم ببارید
آهم که ز دل بر آسمان رفت
هوش مصنوعی: ابرها به آسمان تیره و غمگینی تبدیل شدند و صدای آه و نالهام به آسمان رسید، چون از عمق دل به پرواز درآمد.
لعلش طلبید و جان به بوسی
جان گشت روانه و روان رفت
هوش مصنوعی: او زیباییش را طلب کرد و جانش را برای بوسیدن او تقدیم کرد و به سوی او روانه شد.
چون شاهدی آن لب و دهان دید
جانش به فدای این و آن رفت
هوش مصنوعی: زمانی که او لب و دهان زیبا را مشاهده کرد، جانش به خاطر این زیبایی فدای همه چیز شد.