گنجور

شمارهٔ ۱۶

مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست
ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست
مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق
که راه عشق برون از ره طریقت نیست
مکن تردد بیهوده در نصیحت ما
که گوش اهل جنون قابل نصیحت نیست
تو زاهدی و منم باده نوش و منت چیست؟
برو برو که بدین کار جای منت نیست
اگر چه شاهدی از اهل ملکت عشق است
ز اهل درد بود اهل جاه و حشمت نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست
ز عشق حاصل او غیر درد و محنت نیست
هوش مصنوعی: دل من تنها سرشار از عشق و محبت است و غیر از آن هیچ چیزی در آن وجود ندارد. حاصل این عشق تنها درد و رنج است و بس.
مکن ملامتم ای شیخ از طریقه عشق
که راه عشق برون از ره طریقت نیست
هوش مصنوعی: ای شیخ، مرا سرزنش نکن به خاطر راهی که در عشق انتخاب کرده‌ام، زیرا عشق راهی جدا از مسیر‌های عرفانی و نیکو ندارد.
مکن تردد بیهوده در نصیحت ما
که گوش اهل جنون قابل نصیحت نیست
هوش مصنوعی: به سخن ما بیهوده نپرداز، زیرا کسانی که در جنون غرقند، نصیحت را نمی‌پذیرند.
تو زاهدی و منم باده نوش و منت چیست؟
برو برو که بدین کار جای منت نیست
هوش مصنوعی: تو انسان پرهیزکاری هستی و من هم کسی هستم که از نوشیدن شراب لذت می‌برم. حالا چه نیازی به منت گذاشتن و طلب کردن وجود دارد؟ برو، برو که در چنین کاری جایی برای توقع و منت نیست.
اگر چه شاهدی از اهل ملکت عشق است
ز اهل درد بود اهل جاه و حشمت نیست
هوش مصنوعی: اگرچه شاهد و گواهی بر زیبایی و عشق وجود دارد، اما افرادی که در این دیار در رنج و درد به سر می‌برند، به مقام و ناز و نعمت دست نیافته‌اند.