گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

ای جان فدای جمله به شمشیر جنگ تو
کس در جهان ندید سواری به تنگ تو
تا زد کمان ابروی تو تیر غمزه را
این بس ولی که گشت نشان خدنگ تو
گر همچوعود سوزم و چون نی فغان کنم
نبود خلاص رشته جان را ز چنگ تو
فارغ شدی دماغ ز بوی گل و بوی گل وسمن
گر یار هر یکی نشدی آب و رنگ تو
چون شیشه ایست این دل پر خون شاهدی
او را کجاست تاب دل همچو سنگ تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان فدای جمله به شمشیر جنگ تو
کس در جهان ندید سواری به تنگ تو
هوش مصنوعی: ای جان، جانم را فدای جنگ تو می‌کنم. هیچ کسی در دنیا مانند تو را در میدان نبرد نمی‌بیند.
تا زد کمان ابروی تو تیر غمزه را
این بس ولی که گشت نشان خدنگ تو
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی ابروی تو اشاره دارد که همچون کمانی تیر غمزه‌ای را پرتاب کرده است. اما این تنها کافی نیست، زیرا نتیجه این تیراندازی به وضوح نشانه‌ای از زیبایی و قدرت تو را به نمایش گذاشته است.
گر همچوعود سوزم و چون نی فغان کنم
نبود خلاص رشته جان را ز چنگ تو
هوش مصنوعی: اگر همچون وعده صبر کنم و مانند نی فریاد بزنم، باز هم نمی‌توانم از چنگ تو جانم را رها کنم.
فارغ شدی دماغ ز بوی گل و بوی گل وسمن
گر یار هر یکی نشدی آب و رنگ تو
هوش مصنوعی: زمانی که از عطر گل و بوی گلی و سمنی رها شدی، اگر یار هر یک از این عطرها نشدی، رنگ و بوی تو تغییر نمی‌کند.
چون شیشه ایست این دل پر خون شاهدی
او را کجاست تاب دل همچو سنگ تو
هوش مصنوعی: این دل مانند شیشه‌ای است که از خون پر شده، اما کجاست نشانه‌ی آن معشوق؟ چگونه می‌توان دل را مانند سنگ ناپیدا و سخت کرد؟

حاشیه ها

1402/04/24 16:06
سیاوش

سلام

در بیت چهارم "و بوی گل" تکرار شده...لطفا تصحیح بفرمایید