شمارهٔ ۱۰۹
عمر در صبر شد و وعدۀ دیدار همان
سوخت دل در غم و با داغ گرفتار همان
کار من نیست بجز عشق بتان ورزیدن
شدم اندر سر این کار و مرا کار همان
جز خیالت نبود مونس و غمخوار دلم
نیست غم چون بودم مونس غمخوار همان
گل به زیر قدم هر خس و خار شب و روز
بلبل دل شده در حسرت او زار همان
یار فارغ دل و آسوده آن پسته ناز
شاهدی واله و با دیده بیدار همان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمر در صبر شد و وعدۀ دیدار همان
سوخت دل در غم و با داغ گرفتار همان
هوش مصنوعی: عمر آدمی در صبر و انتظار میگذرد و وعده دیدار محبوبی که میجست، به فراموشی سپرده شده است. دلش در غم شکست و با داغی سنگین گرفتار آمده است.
کار من نیست بجز عشق بتان ورزیدن
شدم اندر سر این کار و مرا کار همان
هوش مصنوعی: من تنها به عشق معشوقان میپردازم و در همین مسیر غرق شدهام و کار دیگری برای انجام دادن ندارم.
جز خیالت نبود مونس و غمخوار دلم
نیست غم چون بودم مونس غمخوار همان
هوش مصنوعی: جز خیال تو هیچ چیز دیگری مونس و همدم دلم نیست. غمی هم ندارم چون خودم مونس غمهایم بودم.
گل به زیر قدم هر خس و خار شب و روز
بلبل دل شده در حسرت او زار همان
هوش مصنوعی: هر روز و شب، بلبل که دلش در حسرت آن گل است، زیر پای هر علف و خار، این گل را میبیند و به آن احترام میگذارد.
یار فارغ دل و آسوده آن پسته ناز
شاهدی واله و با دیده بیدار همان
هوش مصنوعی: دوست دلآرام و بیخیال من، همانند پستهای نازک و لطیف است که محبوبی شیدا و بیپروا در کنار آن قرار دارد، و من با چشمانی باز و هوشیار به او مینگرم.

شاهدی