شمارهٔ ۱۱۱
تا کی کنیم آتش دل را نهان از او
وین دود آه دمبدم آرد نشان از او
درد تو کرده است راحت جان و دوای دل
خالی مباد در دل و جانم مکان از او
رمزی به خنده لعل لبت زان دهان نمود
ما را به هیچ وجه نبود این گمان از او
تا خط سبزگی و گل عارضت دمید
بس فتنه ها رسید به دور زمان از او
تا بر رخ است شمع رخت در دلم چراغ
ما راست نور دیده و آرام جان از او
آه از کرشمه های دو چشمت که صد بلا
هر لحظه می رسد به دل ناتوان از او
چون شمع پیش یار بسوز و خموش باش
ای شاهدی مجوی دل مهربان از او
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی کنیم آتش دل را نهان از او
وین دود آه دمبدم آرد نشان از او
هوش مصنوعی: چقدر میتوانیم آتش درون خود را از او پنهان کنیم در حالی که این دود آه هر لحظه نشانهای از وجود او به ما میدهد؟
درد تو کرده است راحت جان و دوای دل
خالی مباد در دل و جانم مکان از او
هوش مصنوعی: درد تو باعث آرامش جانم شده و امیدوارم در دل و جانم جایی برای غم و خالی بودن نباشد.
رمزی به خنده لعل لبت زان دهان نمود
ما را به هیچ وجه نبود این گمان از او
هوش مصنوعی: لبانت چون لعل میدرخشد و خندهات رازآلود است. اما ما هرگز گمان نمیکردیم که این لبخند از او باشد و معنی خاصی را در برداشته باشد.
تا خط سبزگی و گل عارضت دمید
بس فتنه ها رسید به دور زمان از او
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و درخشش چهرهات آغاز شد، فتنهها و جذبههای بسیاری در تاریخ پدیدار گشت.
تا بر رخ است شمع رخت در دلم چراغ
ما راست نور دیده و آرام جان از او
هوش مصنوعی: تا وقتی که بر چهرهات شمعی وجود دارد، در دلم همچون چراغی میدرخشد. نور چشمانت برای من روشنی است و آرامش جانم از آن توست.
آه از کرشمه های دو چشمت که صد بلا
هر لحظه می رسد به دل ناتوان از او
هوش مصنوعی: آه، از زیبایی و ناز چشمانت که هر لحظه درد و عذابی به دل ضعیف و ناتوان من میآورد.
چون شمع پیش یار بسوز و خموش باش
ای شاهدی مجوی دل مهربان از او
هوش مصنوعی: به مانند شمعی که در کنار محبوبش میسوزد و سکوت میکند، تو نیز ای معشوق، دل مهربان او را جستجو نکن.

شاهدی