گنجور

شمارهٔ ۱۰۷

آمد نگار بر در دل دیده باز کن
بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن
با یار نازنین چو بیابی مقام امن
چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن
مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار
آهنگ عاشقانه در این پرده ساز کن
از سیر آن دهن که نیاید سخن چه سود
ای دل که گفت با تو که افشای راز کن
جانا چو عفو می کنی از جرم ما بگیر
ور می کشی به جانب ما دیده باز کن
ای شاهدی مراد دل از هیچ کس مجوی
روی نیاز را به در بی نیاز کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد نگار بر در دل دیده باز کن
بنشین به عیش و در ز رقیبان فراز کن
هوش مصنوعی: عزیزم (معشوق) قدم بر در نهاد، چشم دل را باز کن و بنشین به خوشی و از رقبای خود برتر باش.
با یار نازنین چو بیابی مقام امن
چندانکه ناز بیش کند تو نیاز کن
هوش مصنوعی: وقتی در کنار محبوب دلخواه خود به آرامش و امنیت رسیدی، هر چقدر او ناز کند، تو باید مهربانی و احترام به او نشان دهی.
مطرب بیا که یار ندیم است و گل ببار
آهنگ عاشقانه در این پرده ساز کن
هوش مصنوعی: بیا ای نوازنده، که دوست در کنار ماست و گل‌ها در حال شکفتن هستند. آهنگ عاشقانه‌ای بساز و آن را در این فضا اجرا کن.
از سیر آن دهن که نیاید سخن چه سود
ای دل که گفت با تو که افشای راز کن
هوش مصنوعی: اگر دلی که نمی‌تواند از لذت و تجربه‌اش صحبت کند، چه فایده دارد؟ ای دل، چه سودی دارد که به تو بگویم رازها را فاش کن؟
جانا چو عفو می کنی از جرم ما بگیر
ور می کشی به جانب ما دیده باز کن
هوش مصنوعی: ای جانا، اگر از خطاهای ما می‌گذری، پس لطفاً با دیده‌ی باز به ما نگاه کن و اگر هم نمی‌گذری، ما را به جانب خودت بخوان.
ای شاهدی مراد دل از هیچ کس مجوی
روی نیاز را به در بی نیاز کن
هوش مصنوعی: ای شاهد، مقصود دل را از کسی دیگر طلب نکن؛ چهره‌ای که به آن نیاز داری را به درگاه کسی که نیازمند نیست، بسپار.