گنجور

شمارهٔ ۱۰۵

به پیش عارض او عرض آفتاب مکن
که آفتاب از او ذره ایست بی سر و بن
محبت من و دلدار سابق از ازل است
از آن زمان که قلم رفت بر صحیفه کن
به فکر آن دهن اندیشه کرده عقل بسی
نیافت در ره این نکته هیچ جای سخن
شراب کهنه بده ساقیا که هست لطیف
به نوبهار گل تازه و شراب کهن
چو شاهدی ز ره زهد و توبه باز آمد
به رغم مدعیان ساقیا قدح پرکن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیش عارض او عرض آفتاب مکن
که آفتاب از او ذره ایست بی سر و بن
هوش مصنوعی: به سمت چهره او، خود را با نور خورشید مقایسه نکن، چون خورشید تنها یک ذره از زیبایی و نور اوست که پایه و اساسش را ندارد.
محبت من و دلدار سابق از ازل است
از آن زمان که قلم رفت بر صحیفه کن
هوش مصنوعی: محبت من و معشوقه‌ام از گذشته‌های دور و از زمانی که خطی بر صفحه زندگی کشیده شد، آغاز شده است.
به فکر آن دهن اندیشه کرده عقل بسی
نیافت در ره این نکته هیچ جای سخن
هوش مصنوعی: عقل به فکر این موضوع افتاده و تلاش زیادی کرده، اما در این مسئله هیچ چیزی برای گفتن پیدا نکرده است.
شراب کهنه بده ساقیا که هست لطیف
به نوبهار گل تازه و شراب کهن
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً شراب کهنه‌ای به من بده که در فصل بهار، همواره زیبایی گل‌های تازه و طراوت آن را به یاد می‌آورد.
چو شاهدی ز ره زهد و توبه باز آمد
به رغم مدعیان ساقیا قدح پرکن
هوش مصنوعی: وقتی که شاهدی از مسیر زهد و توبه بی‌اختیار به سوی ما بازگشت، برخلاف ادعاهای مدعیان، ای ساقی، جام را پر کن.