شمارهٔ ۱۰۴
تا دل به قید زلف دلآرام بستهایم
بر دیده خواب و بر جگر آرام بستهایم
سودای یار در سر و سر در کمند زلف
این عقده بین که ما به سرانجام بستهایم
ما از مقام صدق سر کویش از صفا
با اشک غسل کرده و احرام بستهایم
سودای وصل او که به دیگ دماغ ماست
در پختنش بسی طمع خام بستهایم
کس در بلا به کام دل خویشتن نرفت
ما دل به درد و داغ به ناکام بستهایم
ای شاهدی ز دام دو زلفش مجو خلاص
تا انتهای عمر در این دام بستهایم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دل به قید زلف دلآرام بستهایم
بر دیده خواب و بر جگر آرام بستهایم
هوش مصنوعی: ما دل خود را به زلف زیبای معشوقی گره زدهایم و همچنان که خواب بر چشمان ما نشسته، آرامش را در دلهایمان یافتهایم.
سودای یار در سر و سر در کمند زلف
این عقده بین که ما به سرانجام بستهایم
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عشق و ارتباط عاطفیاش با معشوق اشاره میکند. او در ذهنش مشغول فکر به محبوب است و متوجه میشود که در دستان آن محبوب گرفتار شده است. این احساس به نوعی نشاندهندهی وابستگی و پیوند عمیق او با معشوق است که به طور غیرقابل اجتنابی به سرنوشت مشترکی منتهی شدهاند.
ما از مقام صدق سر کویش از صفا
با اشک غسل کرده و احرام بستهایم
هوش مصنوعی: ما به خاطر صداقت و از روی خلوص در کنار کوی تو، با اشکهای خود را پاک کرده و برای ورود به این محیط روحانی آماده شدهایم.
سودای وصل او که به دیگ دماغ ماست
در پختنش بسی طمع خام بستهایم
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی وصال او در ذهن ما مانند یک آرزو و خیال است و ما برای بهدست آوردن آن، امید و انتظار زیادی داریم.
کس در بلا به کام دل خویشتن نرفت
ما دل به درد و داغ به ناکام بستهایم
هوش مصنوعی: هیچکس در سختیها به خواستههای دلش نرسید. ما هم دل خود را به درد و غم قفل کردهایم.
ای شاهدی ز دام دو زلفش مجو خلاص
تا انتهای عمر در این دام بستهایم
هوش مصنوعی: ای معشوق، فریب دو زلف تو را نخور و از آن نگریز، چرا که تا پایان عمر در این دام گرفتار خواهیم بود.

شاهدی