گنجور

بخش ۸ - وصف الحال

مدتی من ز عمر خویش مدید
صرف کردم به دانش توحید
در سفرها به مصر و شام و حجاز
کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مه همچو دهر می​گشتم
ده ده و شهر شهر می​گشتم
گاهی از مه چراغ می​کردم
گاه دود چراغ می​خوردم
علما و مشایخ این فن
بسکه دیدم به هرنواحی من
جمع کردم بسی کلام غریب
کردم آنگه مصنفات عجیب
از فتوحات و از فصوص حکم
هیچ نگذاشتم ز بیش و ز کم
بعد از آن سعی و جد و جهد تمام
دل من هم نمی​گرفت آرام
گفتم از چیست این تقلقل باز
هاتفی دادم از درون آواز
کین حدیث دل است از دل جوی
گرد هر کوی هرزه بیش مپوی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.