بخش ۸ - وصف الحال
مدتی من ز عمر خویش مدید
صرف کردم به دانش توحید
در سفرها به مصر و شام و حجاز
کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مه همچو دهر میگشتم
ده ده و شهر شهر میگشتم
گاهی از مه چراغ میکردم
گاه دود چراغ میخوردم
علما و مشایخ این فن
بسکه دیدم به هرنواحی من
جمع کردم بسی کلام غریب
کردم آنگه مصنفات عجیب
از فتوحات و از فصوص حکم
هیچ نگذاشتم ز بیش و ز کم
بعد از آن سعی و جد و جهد تمام
دل من هم نمیگرفت آرام
گفتم از چیست این تقلقل باز
هاتفی دادم از درون آواز
کین حدیث دل است از دل جوی
گرد هر کوی هرزه بیش مپوی
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.