بخش ۱۹ - در مناظرهٔ موسی علیهالسلام
چو موسی باز میگردید از طور
در آن وادی سیاهی دید از دور
چو نزدیکش رسید او بود شیطان
که مینالید او از دوری و عصیان
چو موسی دید او را رحمش آمد
کمانش شد که آن دم خشمش آمد
به شیطان گفت موسی ای گنهکار
چرا سجده نکردی تا شوی خوار
بگفتا زان سبب سجده نکردم
که ترسیدم مبادا چون تو گردم
بگفتا من چه گشتم در نبوت
بگفتا اوفتادی از فتوت
بگفتا چون فتادم هین بیان کن
عیانم نیست این بر من عیان کن
بگفتا خواستی از دوست دیدار
چرا کردی نظر آنجا به کهسار
چو روی از وی بگرداندی ندانی
شوی خسته ز قول لن ترانی
چو بودم من به عشق او یگانه
مرا میآزمود این بُد بهانه
ز عصیان بس چها آمد به رویم
نجستم غیر او و هم نجویم
ز عشقش سجدهٔ آدم نکردم
چو حق باشد سوی آدم نگردم
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم همانم
بگفت اینها و از موسی جدا شد
ندانستش چه افتاد و کجا شد
یقین دان عشق کار سرسری نیست
حقیقت مرد عاشق هر دری نیست
کسی کش عشق شخصی هست در پوست
نخواهد غیر او هرچند نیکوست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: علی پیسپار
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو موسی باز میگردید از طور
در آن وادی سیاهی دید از دور
هوش مصنوعی: موسی پس از بازگشت از کوه طور، در دوردست در آن سرزمین، سیاهی را مشاهده کرد.
چو نزدیکش رسید او بود شیطان
که مینالید او از دوری و عصیان
هوش مصنوعی: وقتی به او نزدیک شد، متوجه شیطانی شد که از دوری و نافرمانی شکایت میکرد.
چو موسی دید او را رحمش آمد
کمانش شد که آن دم خشمش آمد
هوش مصنوعی: وقتی موسی او را دید، به او رحم کرد و در آن لحظه، خشمش شعلهور شد.
به شیطان گفت موسی ای گنهکار
چرا سجده نکردی تا شوی خوار
هوش مصنوعی: موسی به شیطان گفت: ای گناهکار، چرا سجده نکردی تا خودت را خوار کنی؟
بگفتا زان سبب سجده نکردم
که ترسیدم مبادا چون تو گردم
هوش مصنوعی: او میگوید به همین دلیل سجده نکردم، چون ترسیدم نکند مانند تو شوم.
بگفتا من چه گشتم در نبوت
بگفتا اوفتادی از فتوت
هوش مصنوعی: او گفت: من چه گفتم در مورد پیامبری و رسالت، او گفت: تو از جوانمردی و وفاداری به دور افتادی.
بگفتا چون فتادم هین بیان کن
عیانم نیست این بر من عیان کن
هوش مصنوعی: گفت وقتی که به زمین افتادم، حالا بگو که چه اتفاقی افتاده، زیرا برای من روشن نیست.
بگفتا خواستی از دوست دیدار
چرا کردی نظر آنجا به کهسار
هوش مصنوعی: گفتی که میخواهی دوستی را ملاقات کنی، پس چرا نگاهت به کوه و دمنوش آنجا معطوف شده است؟
چو روی از وی بگرداندی ندانی
شوی خسته ز قول لن ترانی
هوش مصنوعی: وقتی که از او روی برگردانی، نمیدانی که خسته خواهی شد از گفتن اینکه هرگز تو را نخواهم دید.
چو بودم من به عشق او یگانه
مرا میآزمود این بُد بهانه
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر عشق او تنها بودم، او به من آزمایش میکرد و این دلیل بود.
ز عصیان بس چها آمد به رویم
نجستم غیر او و هم نجویم
هوش مصنوعی: از نافرمانی، مشکلات زیادی بر سر راهم پیش آمد، اما جز او هیچ چیزی به دلم ننشیند و دنبالهاش را هم نمیزنم.
ز عشقش سجدهٔ آدم نکردم
چو حق باشد سوی آدم نگردم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او، من هرگز بر آدم سجده نکردم، چون اگر حقیقت باشد، چرا باید به سمت آدم برگردم؟
به غیر حق دگر چیزی ندانم
اگر نزدیک یا دورم همانم
هوش مصنوعی: من جز حق چیزی نمیشناسم، چه نزدیک باشم و چه دور، همیشه همین را میدانم.
بگفت اینها و از موسی جدا شد
ندانستش چه افتاد و کجا شد
هوش مصنوعی: او این حرفها را گفت و از موسی جدا شد، اما ندانست که چه بر سرش آمد و به کجا رفت.
یقین دان عشق کار سرسری نیست
حقیقت مرد عاشق هر دری نیست
هوش مصنوعی: میتوان به این صورت بیان کرد که عشق موضوعی ساده و سطحی نیست و یک مرد واقعی عاشق، تنها به یک جنبه یا تنها به یک روش نگاه نمیکند. عشق نیازمند تأمل و عمقنگری است و نمیتوان به سادگی از آن گذشت.
کسی کش عشق شخصی هست در پوست
نخواهد غیر او هرچند نیکوست
هوش مصنوعی: هر کس که عشق کسی را در دل داشته باشد، هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد، حتی اگر آن چیز خوب و زیبا باشد.
حاشیه ها
1395/11/23 02:01
حمیدرضا
کاشکی همه نگاها اینطور بشه و حقیقت هم اینطور باشه اما
بحث وحدت وجود هستو خطرات این تفکرات که اینجوری نمود میکنه