گنجور

شمارهٔ ۸۵

ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم
عیب مشمر کز درت من بی‌هنر باز آمدم
دی برفتم کز پی فردا مگر کاری کنم
چون گدا امروز ناگاهان به در باز آمدم
صولجان اِرجعی زد در قفای من چو گوی
رو نهادم سوی این میدان به سر باز آمدم
هرکجا رفتم غمت پیش از من آنجا رفته بود
گفتم از دست غمت اَین‌ المفر باز آمدم
گرد بازار جهان دکان به دکان همچو سیم
گشتم و آخر به معدن همچو زر باز آمدم
اندر آن جانب مرا گلزار نزهت خشک گشت
من به بوی اینچنین گل‌های تر باز آمدم
از جوار تو که خورشید از تو دارد نور روی
چون هلالی رفته بودم چون قمر باز آمدم
من ازین دریا که موجش گوهر افشاند چو ابر
چون بخاری رفته بودم چون مطر باز آمدم
بهر ادراک معانی در نگارستان دهر
یک‌به‌یک کردم تماشای صور باز آمدم
گنج حکمت بود در هر ذره زآن خورشیدوار
اندر آن ویرانه‌ها کردم نظر باز آمدم
بچهٔ عنقا بدم آنجا شکسته پر و بال
چون دگر بارم برآمد بال و پر باز آمدم
مدتی در دامگاه خاک بودم دانه چین
یاد{م} آمد لذت این آبخور باز آمدم
چون مگس آنجا بسی کردم دهان در تلخ و شور
خوشتر از شیرین ندیدم وز شکر باز آمدم
شکرستان ترا چون من مگس درخور بود
زین سویم راندی من از سوی دگر باز آمدم
همچو مُنج انگبین در کنج بودم منزوی
چون گلی دیدم برافراز شجر باز آمدم
نحل بی‌برگم مرا بوی بهار آمد ز تو
تا بسازم انگبین سوی زهر باز آمدم
در سفر با دیگران کردم زیان و نزد تو
در اقامت سود دیدم از سفر باز آمدم
روزگاری بر سر این کوه بودم ابروار
رفتم و بر بحر و بر کردم گذر باز آمدم
حامل دُر بود از مهر تو دل همچون صدف
قطره‌ای بودم که رفتم چون گهر باز آمدم
بهر یعقوبان نابینای هجران چون بشیر
سوی کنعان بردم از یوسف خبر باز آمدم
این که می‌گویم سراسر وصف حال کاملست
هرچه گفتم بهر خویش از خیر و شر باز آمدم
من چو مجنونان بسوی کوی لیلی می‌شدم
تا دوای خود کنم دیوانه‌تر باز آمدم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدم
عیب مشمر کز درت من بی‌هنر باز آمدم
هوش مصنوعی: ای شاه، هنگامی که به درگاه تو رسیدم، مانند غلامانت به احترام آمده‌ام. برایم عیب نگذار که من با دست خالی و بی‌هنر به در تو آمده‌ام.
دی برفتم کز پی فردا مگر کاری کنم
چون گدا امروز ناگاهان به در باز آمدم
هوش مصنوعی: دیروز به دنبال آینده رفتم، شاید کاری کنم. اما امروز ناگهان به در بازگشتم و به حالتی مانند گدا درآمدم.
صولجان اِرجعی زد در قفای من چو گوی
رو نهادم سوی این میدان به سر باز آمدم
هوش مصنوعی: روح من، به عقب بازگرد، چون گوی که به میدان پرتاب می‌شود، به سوی این عرصه آمدم و در آنجا به سر رسیدم.
هرکجا رفتم غمت پیش از من آنجا رفته بود
گفتم از دست غمت اَین‌ المفر باز آمدم
هوش مصنوعی: هر جا که رفتم، غمت پیش از من آنجا حضور داشت. وقتی از دست غمت ناراحت شدم و برگشتم، باز هم به دنبال من آمده بود.
گرد بازار جهان دکان به دکان همچو سیم
گشتم و آخر به معدن همچو زر باز آمدم
هوش مصنوعی: در بازار جهانی به هر سو سرک کشیدم و مانند نقره در میان جمعیت جابه‌جا شدم، اما در نهایت به سرچشمه و اصل خود برگشتم، مانند طلا.
اندر آن جانب مرا گلزار نزهت خشک گشت
من به بوی اینچنین گل‌های تر باز آمدم
هوش مصنوعی: در آن سوی دیگر، باغی که روزی شاداب و پرگل بود، حالا خشک و بی‌حیات شده است. اما بوی گل‌های تازه مرا به آنجا می‌کشاند و یاد آن روزهای خوش را زنده می‌کند.
از جوار تو که خورشید از تو دارد نور روی
چون هلالی رفته بودم چون قمر باز آمدم
هوش مصنوعی: من از کنار تو که نور خورشید از وجود تو می‌تابید و مانند هلال زخمی رفته بودم، حالا مانند قمر به سوی تو بازگشته‌ام.
من ازین دریا که موجش گوهر افشاند چو ابر
چون بخاری رفته بودم چون مطر باز آمدم
هوش مصنوعی: من از این دریا که امواجش مانند جواهر می‌درخشند و شفاف هستند، به مانند ابری که بخاری از آن در رفته، دور شده بودم و حالا مثل باران دوباره برمی‌گردم.
بهر ادراک معانی در نگارستان دهر
یک‌به‌یک کردم تماشای صور باز آمدم
هوش مصنوعی: به منظور فهمیدن معانی گوناگون در زیبایی‌های دنیا، یکی‌یکی به تماشای اشکال و صورت‌ها رفتم و دوباره به سوی خودم برگشتم.
گنج حکمت بود در هر ذره زآن خورشیدوار
اندر آن ویرانه‌ها کردم نظر باز آمدم
هوش مصنوعی: در هر ذره، حکمت و دانش وجود دارد و من مانند خورشیدی در آن ویرانه‌ها به جستجوی آنان پرداختم و پس از نگاه کردن، بار دیگر به اصل خود بازگشتم.
بچهٔ عنقا بدم آنجا شکسته پر و بال
چون دگر بارم برآمد بال و پر باز آمدم
هوش مصنوعی: من مانند بچهٔ پرنده‌ای هستم که در جایی به زمین خورده و بال و پرش شکسته است. اما حالا دوباره بال و پرهایم بازگشته و به آسمان پرواز کرده‌ام.
مدتی در دامگاه خاک بودم دانه چین
یاد{م} آمد لذت این آبخور باز آمدم
هوش مصنوعی: مدتی در جایی گرفتار بودم و به یاد آمد که در آن وقت، لذت چشیدن این آب و غذا را احساس کردم و دوباره به آنجا برگشتم.
چون مگس آنجا بسی کردم دهان در تلخ و شور
خوشتر از شیرین ندیدم وز شکر باز آمدم
هوش مصنوعی: در آنجا مانند مگس فراوان نشستم و دهانم را به طعم تلخ و شور باز کردم. اما هیچ طعمی را شیرین‌تر از این ندیدم و از شکر دور شدم.
شکرستان ترا چون من مگس درخور بود
زین سویم راندی من از سوی دگر باز آمدم
هوش مصنوعی: اینجا شکرستان تو، مثل من، جایی برای مگس نیست. تو مرا از این طرف دور کردی، ولی من از طرف دیگر دوباره برگشتم.
همچو مُنج انگبین در کنج بودم منزوی
چون گلی دیدم برافراز شجر باز آمدم
هوش مصنوعی: مانند شخصی که در گوشه‌ای تنها نشسته و به جمعی از عسل‌دانان می‌نگرد، به تنهایی زندگی می‌کردم. وقتی گلی را دیدم که از درختی شکفته و به سمت آسمان رفته، دوباره به زندگی بازگشتم و از انزوا خارج شدم.
نحل بی‌برگم مرا بوی بهار آمد ز تو
تا بسازم انگبین سوی زهر باز آمدم
هوش مصنوعی: من همچون زنبوری هستم که بدون برگ و گل مانده‌ام، اما بوی بهار از طرف تو به مشامم می‌رسد. این بوی دلنشین مرا به سمت ساختن عسل می‌کشاند، اما به سوی تلخی‌ها هم باز می‌گردم.
در سفر با دیگران کردم زیان و نزد تو
در اقامت سود دیدم از سفر باز آمدم
هوش مصنوعی: در سفر همراه دیگران به ضرر رسیدم، اما در کنار تو و در ماندن نزد تو، بهره‌مند شدم و همین دلیل شد که از سفر برگشتم.
روزگاری بر سر این کوه بودم ابروار
رفتم و بر بحر و بر کردم گذر باز آمدم
هوش مصنوعی: زمانی در بالای این کوه بودم و به کنار دریا رفتم و از آنجا عبور کردم، اکنون دوباره بازگشته‌ام.
حامل دُر بود از مهر تو دل همچون صدف
قطره‌ای بودم که رفتم چون گهر باز آمدم
هوش مصنوعی: دل من در درخشش عشق تو مانند صدفی بود که گوهری درونش نهفته است. من در ابتدا یک قطره بودم، اما بعد از تجربه‌ای گرانبها، دوباره به شکل گوهر بازگشتم.
بهر یعقوبان نابینای هجران چون بشیر
سوی کنعان بردم از یوسف خبر باز آمدم
هوش مصنوعی: به خاطر عشق‌های دوری که دارند، من به یعقوبیان نابینا خبر از یوسف را به کنعان بردم و حالا بازگشتم.
این که می‌گویم سراسر وصف حال کاملست
هرچه گفتم بهر خویش از خیر و شر باز آمدم
هوش مصنوعی: آنچه که می‌گویم، تماماً توصیف حال من است و هر چیزی که درباره خوبی‌ها و بدی‌ها گفته‌ام، از خودم برگرفته شده است.
من چو مجنونان بسوی کوی لیلی می‌شدم
تا دوای خود کنم دیوانه‌تر باز آمدم
هوش مصنوعی: من مانند مجنونان به سمت کوی لیلی می‌رفتم تا شاید دارویی برای دیوانگی‌ام پیدا کنم، اما دوباره به حالتی دیوانه‌تر بازمی‌گشتم.