شمارهٔ ۸۶
عشق و دولت اگر بود با هم
به تو نزدیکتر شود راهم
محنت و عشق هر دو همزادند
عشق و دولت کجا بود با هم
هست بخت آنکه تو مرا خواهی
هست عشق آنکه من ترا خواهم
عشق خواند مرا به درگه تو
لیک دولت برد به درگاهم
هست ارزان به محنت همه عمر
دولتی کز تو کرد آگاهم
به سوی خیمه تو مینگرد
تُرک جان از تن چو خرگاهم
سوزن گم شده است در ره هجر
این تن همچو رشته یکتا هم
که ز خورشید اگر چراغ کنی
نتوان یافتن به یک ماهم
در غم تست ناله هم نفسم
در ره تست سایه همراهم
مردم از من ترا همی طلبند
که من از تو ترا همی خواهم
به دو زلف تو عشق قیدم کرد
رسن تو فگند در چاهم
عشق تو سوخت خرمن خردم
باد تو برد دانه و کاهم
رخ تو دید مست شد عقلم
در همین خانه مات شد شاهم
سخنم چون به سمع تو نرسید
کز تو همچون سخن در افواهم
ای چو شب دل سیاه کرده، مباش
ایمن از ناله سحرگاهم
گر تو از روشنی چو آینهای
عاقبت تیره گردی از آهم
سر نهم زیر پای تا برسد
به درخت تو دست کوتاهم
گر همه رنگها بیامیزی
ای دو زلف دراز و بالا هم
بجز از رنگ عشق تو رنگی
نپذیرم که صبغت اللهم
من نه آن عاشقم که در پی خود
هم چو سعدی بری باکراهم
گرچه در خانه خفتهام بی کار
به تو مشغول و با تو همراهم
زین گلستان به سیف فرغانی
خار دادی مدام و خرما هم
شمارهٔ ۸۵: ای شهنشه چون غلامانت به در باز آمدمشمارهٔ ۸۷ - قال علی لسان الولی المشار الیه والقطب المدار علیه: من آن آیینهٔ معنی نمایم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق و دولت اگر بود با هم
به تو نزدیکتر شود راهم
هوش مصنوعی: اگر عشق و خوشبختی با هم وجود داشته باشند، راه من به سمت تو نزدیکتر میشود.
محنت و عشق هر دو همزادند
عشق و دولت کجا بود با هم
هوش مصنوعی: درد و عشق همیشه همراه یکدیگرند و عشق و خوشبختی هرگز نمیتوانند در کنار هم وجود داشته باشند.
هست بخت آنکه تو مرا خواهی
هست عشق آنکه من ترا خواهم
هوش مصنوعی: شخصی که تو را بخواهد، خوشبخت است و عشق واقعی متعلق به کسی است که من تو را بخواهم.
عشق خواند مرا به درگه تو
لیک دولت برد به درگاهم
هوش مصنوعی: عشق من را به سوی تو دعوت کرد، اما سرنوشت و شانس، مرا به جایی دیگر برد.
هست ارزان به محنت همه عمر
دولتی کز تو کرد آگاهم
هوش مصنوعی: به راحتی میتوان فهمید که تمام سختیها و زحمتهایی که در طول زندگی کشیدهام، به خاطر آگاهی و دانشی است که از تو به دست آوردهام.
به سوی خیمه تو مینگرد
تُرک جان از تن چو خرگاهم
هوش مصنوعی: ترکیه به خیمه تو نگاه میکند در حالی که جانم از تنم جدا میشود، مانند یک خرگاه.
سوزن گم شده است در ره هجر
این تن همچو رشته یکتا هم
هوش مصنوعی: در مسیر جدایی این جسم، سوزنی گم شده است که مانند رشتهای یکتا عمل میکند.
که ز خورشید اگر چراغ کنی
نتوان یافتن به یک ماهم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از نور خورشید چراغی بسازی، نمیتوانی حتی یک ماه نور آن را پیدا کنی.
در غم تست ناله هم نفسم
در ره تست سایه همراهم
هوش مصنوعی: در ناراحتی و غم تو، صدای نالهام همیشه با توست و وجودم در پرتو تو همراهی میکند.
مردم از من ترا همی طلبند
که من از تو ترا همی خواهم
هوش مصنوعی: مردم از من میخواهند که تو را بخواهم، در حالی که من خودم نیز تو را میطلبم.
به دو زلف تو عشق قیدم کرد
رسن تو فگند در چاهم
هوش مصنوعی: عشق من به زلفهای تو همچون ریسمانی است که مرا به خود بند کرده و در چاهی که به وجود تو است نگه داشتهاست.
عشق تو سوخت خرمن خردم
باد تو برد دانه و کاهم
هوش مصنوعی: عشق تو باعث از بین رفتن عقل و فهمم شد و نسیم تو، دانه و داشتههای مرا برد.
رخ تو دید مست شد عقلم
در همین خانه مات شد شاهم
هوش مصنوعی: وقتی به چهره تو نگاه کردم، عقل و هوش من تحت تأثیر قرار گرفت و به حالت حیرت و غافلگیری در آمد. تو برای من همچون یک شاه و بزرگ هستی.
سخنم چون به سمع تو نرسید
کز تو همچون سخن در افواهم
هوش مصنوعی: وقتی که صحبتهایم به گوش تو نرسید، احساس میکنم مانند این است که از تو صدایی در ذهنم باشد.
ای چو شب دل سیاه کرده، مباش
ایمن از ناله سحرگاهم
هوش مصنوعی: ای کسی که دل تیره و غمگینی همچون شب داری، از نالهها و دردهای سحرگاهی غافل نباش، زیرا ممکن است دلت بلرزد و آرامش را از دست بدهی.
گر تو از روشنی چو آینهای
عاقبت تیره گردی از آهم
هوش مصنوعی: اگر تو مانند آینهای از نور و روشنی باشی، در نهایت ممکن است به خاطر شکایت و درد دلهای من دچار تیرگی و ناامیدی شوی.
سر نهم زیر پای تا برسد
به درخت تو دست کوتاهم
هوش مصنوعی: من تمام تلاش خود را میکنم و خود را به زحمت میاندازم تا به هدفی که در نظر دارم، برسم، هرچند که ممکن است امکانات و منابع من محدود باشد.
گر همه رنگها بیامیزی
ای دو زلف دراز و بالا هم
هوش مصنوعی: اگر تمام رنگها را با هم ترکیب کنی، ای دو زلف بلند و زیبا!
بجز از رنگ عشق تو رنگی
نپذیرم که صبغت اللهم
هوش مصنوعی: جز رنگ عشق تو، هیچ رنگ دیگری را نمیپذیرم که خدایا، به من رنگ بده.
من نه آن عاشقم که در پی خود
هم چو سعدی بری باکراهم
هوش مصنوعی: من آن عاشق نیستم که برای رسیدن به معشوق خود مانند سعدی، بیفکری و بیاراده رفتار کنم.
گرچه در خانه خفتهام بی کار
به تو مشغول و با تو همراهم
هوش مصنوعی: با اینکه در خانه دراز کشیدهام و کاری ندارم، اما ذهن و روح من همچنان به تو مشغول است و با تو ارتباط دارم.
زین گلستان به سیف فرغانی
خار دادی مدام و خرما هم
هوش مصنوعی: از این باغ گل، همیشه به سیف فرغانی تیغ و خار دادی، و خرما نیز.