گنجور

شمارهٔ ۸۴ - و کتب الیه ایضا

بجای سخن گر بتو جان فرستم
چنان دان که زیره بکرمان فرستم
تو دلدار اهل دلی شاید ار من
بدلدار صاحب دلان جان فرستم
سخن از تو و جان ز من این به آید
که تو این فرستی و من آن فرستم
اگر چه من از شرمساری نیارم
که شبنم سوی آب حیوان فرستم
تویی بحر معنی و من تشنهٔ تو
نگویی زلالی بعطشان فرستم؟
چو قانون فضلم نجاتست جان را
شفایی بیمار نالان فرستم؟
و گرچه من از حشمت تو نیارم
که پای ملخ زی سلیمان فرستم
ازین شمسه نوری بخورشید بخشم
وزین پنجه زوری بدستان فرستم
برِ برق رخشنده آتش فروزم
سوی ابر غرنده باران فرستم
بخندد بسی معدن لعل بر من
که خرمهره سوی بدخشان فرستم
بکوری کند حمل صاحب بصیرت
که سرمه بسوی سپاهان فرستم
خُواریست گوسالهٔ سامری را
سزد گر بموسی عمران فرستم؟
تو نظم مرا خود گهر گیر یکسر
پسندم که گوهر سوی کان فرستم؟
گر از شاخ بی برگ خود خشک برگی
بر آن درخت گل افشان فرستم
پراگنده گویم شود نام ترسم
بدان جمع اگر زین پریشان فرستم
بریحان گری عیب باشد اگر من
سوی باغ فردوس ریحان فرستم
منم مالک آتش طبع حاشا
که خاشاک گلخن برضوان فرستم
چه عذر آورم گر طنین مگس را
سوی بلبلان سحرخوان فرستم
تبر خورده شاخی بگلزار بخشم
خزان دیده برگی ببستان فرستم
کواکب بخندند چون صبح بر من
که ذره بخورشید تابان فرستم
شفق وارم از شرم رو سرخ گردد
که کوکب بر ماه تابان فرستم
تو ای یوسف مصر دولت نگویی
بشیری بمحزون کنعان فرستم؟
تنی را که رنجیست راحت نمایم
دلی را که دردیست درمان فرستم
سوی سیف فرغانی آن مخلص خود
چو دانا خطابی بنادان فرستم
بمن گر سخن از پی آن فرستی
که تا من سخن در خور آن فرستم
صف لشکر من ندارد سواری
که با رستم او را بمیدان فرستم
من از همت تو چو آنجا رسیدم
که بار فصاحت بسحبان فرستم
بمنشور سلطان ولایت گرفتم
خراج ولایت بسلطان فرستم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بجای سخن گر بتو جان فرستم
چنان دان که زیره بکرمان فرستم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به جای گفتن کلامی، جانم را به تو تقدیم کنم، بدان که این مانند فرستادن دانه‌های زیره به کرمان است؛ یعنی کاری بی‌فایده و نادرست.
تو دلدار اهل دلی شاید ار من
بدلدار صاحب دلان جان فرستم
هوش مصنوعی: شاید تو محبوب افرادی هستی که دلشان به عشق گره خورده، اما من که دل داده‌ام، جانم را برای دلدادگان فدای تو می‌کنم.
سخن از تو و جان ز من این به آید
که تو این فرستی و من آن فرستم
هوش مصنوعی: من از تو سخن می‌گویم و جانم در اختیار توست؛ این رابطه باعث می‌شود که تو چیزی را بفرستی و من نیز پاسخی بدهم.
اگر چه من از شرمساری نیارم
که شبنم سوی آب حیوان فرستم
هوش مصنوعی: هرچند به خاطر خجالت نمی‌توانم پیامی به آب زندگی بفرستم، اما احساساتم عمیق و واقعی است.
تویی بحر معنی و من تشنهٔ تو
نگویی زلالی بعطشان فرستم؟
هوش مصنوعی: تو دریايی از معنا و من تشنهٔ تو هستم، چرا به عطش من پاسخ نمی‌دهی؟
چو قانون فضلم نجاتست جان را
شفایی بیمار نالان فرستم؟
هوش مصنوعی: اگر فضیلت من نجات‌دهنده است، آیا من نیازی ندارم که جان بیمار و نالان را درمان کنم؟
و گرچه من از حشمت تو نیارم
که پای ملخ زی سلیمان فرستم
هوش مصنوعی: هرچند که من از مقام و شکوه تو در حدی نیستم که بتوانم مانند ملخ‌هایی که در خدمت سلیمان بودند، به تو خدمت کنم.
ازین شمسه نوری بخورشید بخشم
وزین پنجه زوری بدستان فرستم
هوش مصنوعی: از این نور تابناک یک پرتویی به آفتاب می‌فرستم و از این قدرتی که دارم پاسخی به دست شما می‌دهم.
برِ برق رخشنده آتش فروزم
سوی ابر غرنده باران فرستم
هوش مصنوعی: به نور درخشان آتش، نشانه‌ای از خودم را به سمت ابرهای غران و باران‌زا می‌فرستم.
بخندد بسی معدن لعل بر من
که خرمهره سوی بدخشان فرستم
هوش مصنوعی: بسیار خندیده می‌شود بر من که من سنگ‌های قیمتی را به سوی بدخشان می‌فرستم.
بکوری کند حمل صاحب بصیرت
که سرمه بسوی سپاهان فرستم
هوش مصنوعی: انسانی که قدرت بینایی و بصیرت دارد، قادر است به درستی مسیر را پیدا کند و در سختی‌ها و تاریکی‌ها نیز راه خود را بیابد، همچنان که سرمه (داروی تقویت چشم) در دست کسی است که می‌تواند آن را به سمت جایی فرستد که نیاز دارد.
خُواریست گوسالهٔ سامری را
سزد گر بموسی عمران فرستم؟
هوش مصنوعی: این جمله به معنای آن است که اگر گوساله سامری که نماد گمراهی و نافرمانی است، به موسی بن عمران ارسال شود، سزاوار است که به او ارائه شود. به عبارتی دیگر، این بیانگر این است که افراد گمراه و نافرمان باید به هدایت و اصلاح فرستاده شوند.
تو نظم مرا خود گهر گیر یکسر
پسندم که گوهر سوی کان فرستم؟
هوش مصنوعی: من خود را در دست تو می‌گذارم و تمام زیبایی‌ها و ارزش‌های خود را به تو تقدیم می‌کنم، آیا تو می‌خواهی که من همواره در کنار تو باشم یا این‌که به مکانی دیگر بروم؟
گر از شاخ بی برگ خود خشک برگی
بر آن درخت گل افشان فرستم
هوش مصنوعی: اگر از شاخۀ بی‌برگ خود، خوشه‌ای خشک برای آن درخت گل‌دار بفرستم، امیدوارم که زیبایی‌اش را به او منتقل کنم.
پراگنده گویم شود نام ترسم
بدان جمع اگر زین پریشان فرستم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با گفتن واژه‌ها و الفاظ پراکنده، نامی از ترس خود ببرم، از این که نتوانم به درستی بیان کنم و همه چیز را به هم بریزم، می‌ترسم.
بریحان گری عیب باشد اگر من
سوی باغ فردوس ریحان فرستم
هوش مصنوعی: اگر من به باغ بهشت گل‌های خوشبو بفرستم، این کار ایرادی نخواهد داشت.
منم مالک آتش طبع حاشا
که خاشاک گلخن برضوان فرستم
هوش مصنوعی: من صاحب شعله‌های آتش درون خودم هستم و هرگز اجازه نمی‌دهم که خاکستر و زباله‌های آتش به بهشت ملحق شود.
چه عذر آورم گر طنین مگس را
سوی بلبلان سحرخوان فرستم
هوش مصنوعی: چه دلیلی دارم اگر صدای مگس را به سمت بلبلان خواننده صبح ارسال کنم؟
تبر خورده شاخی بگلزار بخشم
خزان دیده برگی ببستان فرستم
هوش مصنوعی: من枝 شکسته‌ام را به گلزار هدیه می‌زنم و از آنجا که خزان را دیده‌ام، برگی از بهار را به باغ می‌فرستم.
کواکب بخندند چون صبح بر من
که ذره بخورشید تابان فرستم
هوش مصنوعی: ستاره‌ها چون صبح به من می‌خندند که من ذره‌ای از نور خورشید درخشان برایشان می‌فرستم.
شفق وارم از شرم رو سرخ گردد
که کوکب بر ماه تابان فرستم
هوش مصنوعی: من چون شفق از شرم سرخ می‌شوم، وقتی که تصمیم می‌گیرم ستاره‌ای را به سمت ماه تابان بفرستم.
تو ای یوسف مصر دولت نگویی
بشیری بمحزون کنعان فرستم؟
هوش مصنوعی: ای یوسف مصر، آیا نمی‌توانی نوید خوشی را به من برسانی و غم کنعان را برطرف کنی؟
تنی را که رنجیست راحت نمایم
دلی را که دردیست درمان فرستم
هوش مصنوعی: من به کسی که در رنج است، آرامش می‌بخشم و برای دل کسی که درد دارد، درمانی می‌آورم.
سوی سیف فرغانی آن مخلص خود
چو دانا خطابی بنادان فرستم
هوش مصنوعی: به سمت سیف فرغانی، آن خدمتگزار خودم، پیامی می‌فرستم به دانایان که باید از نادانان فراگیرند.
بمن گر سخن از پی آن فرستی
که تا من سخن در خور آن فرستم
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با من حرف بزنی، باید آنقدر آماده باشی که من هم بتوانم با کلامی مناسب پاسخ دهم.
صف لشکر من ندارد سواری
که با رستم او را بمیدان فرستم
هوش مصنوعی: هیچ کس در سپاه من نیست که بتوانم او را به میدان بفرستم تا با رستم مبارزه کند.
من از همت تو چو آنجا رسیدم
که بار فصاحت بسحبان فرستم
هوش مصنوعی: من از تلاش و اراده تو به جایی رسیدم که می‌توانم اندیشه‌های خود را به زیبایی و شیوا بیان کنم.
بمنشور سلطان ولایت گرفتم
خراج ولایت بسلطان فرستم
هوش مصنوعی: من از قدرت و مقام سلطنت بهره‌مند شدم و در برابر این مقام، مالیات آن را به پادشاه خواهم پرداخت.