شمارهٔ ۸۳
ای خجل از رخ تو ماه تمام
آفتابی و سایهٔ تو انام
دیدنی جز رخ تو نیست حلال
خوردنی جز غم تو نیست حرام
می شود انگبین چو بوسه دهد
لب لعل تو بر کنارهٔ جام
از حدیث لبت به شیرینی
چون شکر شد زبانم اندر کام
از در تو ثنا بود نفرین
وز لب تو دعا بود دشنام
همچو پسته ز نسبت چشمت
خنده در پوست میزند بادام
زر ندارم که ریزم اندر پات
مردمم جان نمیدهند به وام
دل من از هوات مضطر گشت
باد از بحر میبرد آرام
ختم کردیم عشق را بر تو
قطع کردم نماز را به سلام
عاشق تو ز غیر مستغنیست
تیغ چوبین نمیخوهد بهرام
جان و دل سوی طاق ابروی تو
رو به محراب کرده همچو امام
صف کشیده جماعتی و، مرا
در قفا ایستاده بهر ملام
بی رخ آفتاب زنگ شمار
ماه بر روی چرخ آینهفام
از رخ و از لبت نشان دادند
گل خندان و غنچهٔ بسام
روی تو ای به لطف نامآور
با چنان حسن در میام انام
هست چون ماه بدر در شبها
هست چون روز عید در ایام
در چمن بی گل رخت ما را
هست بلبل خروس بیهنگام
ای عذاب غم تو خاصان را
همچو اندر بهشت رحمت عام
دانهٔ خال توست آن ملواح
که کند مرغ روح را در دام
عاشقی را که چون تو معشوقیست
باخت باید دو کون را در گام
مملکت همچو مصر میباید
خواجهای را که یوسف است غلام
پیش آن رخ که سرخ چون لاله است
شد سیهرو گل سپید اندام
ای ز تحریر ذکر تو گشته
همچو طوطی سخن گزار اقلام
تا گل روی تو ندید نداد
نحل طبع من انگبین کلام
تا نمیرم ز تو نگردم باز
شهد را چون مگس کنم ابرام
بهر رویت تبارک الله خواند
نطفه در صلب و مضغه در ارحام
فلکی ثنای توست اثیر
عنصری مدیح توست اجرام
چه عجب گر چو سیف فرغانی
کاتب مدح تو شوند کرام
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.