گنجور

شمارهٔ ۸۱

ایا دلت شده از کار جان به تن مشغول
دمی نکرده غم جانت از بدن مشغول
دوای این دل بیمار کن، چرا شده ای
چو گر گرفته بتیمار کرد تن مشغول
بگنده پیر جهان کهن فریفته ای
چو نوجوان که نخستین شود بزن مشغول
ز کار آخرتت کرد شغل دنیا منع
چو مرغ را طلب دانه از وطن مشغول
شتردلی و {خر نفس و} گاو طبعت کرد
از آن چراگه خرم بدین عطن مشغول
بمدح دنیی دون نفس زاغ همت تو
چو عندلیب به استایش چمن مشغول
لباس دینت کهن شد برای جامهٔ نو
ز ساز مرگ همی داردت کفن مشغول
برای منصب و مالی ز علم و دین بیزار
ز بهر کسب معاشی بمکر و فن مشغول
بعشق بازی با قید زلف مه رویان
دل سیاه تو غازیست بر رسن مشغول
ز ملک و ملک برآیی چو در ولایت تو
تو خفته نفسی و دشمن بتاختن مشغول
نه مرد آخرتی؟ چون بشغل دنیا کرد
ترا ز رفتن ره نفس راهزن مشغول؟
بلی معاویهٔ جاه جوی نگذارد
اگر بکار خلافت شود حسن مشغول
عقاب‌وار اگرچه گرفته‌ای بالا
ولی دلت سوی پستیست چون زغن مشغول
دل چو شمع فروزنده را بر آتش آز
فتیله وار چه داری بسوختن مشغول
چو مرغ اوج نگیری دراین هوا چون تو
در آشیانه چو فرخی بپر زدن مشغول
ز ذکر دوست اگر طالبی دراین صحرا
چو مرغ باش قدم سایر و دهن مشغول
الاهی از پی شادی و راحت دنیا
مرا مدار بغمهای دلشکن مشغول
ز ساز فقر مرا غیر جامه چیزی نیست
نه آلتی که بکاری توان شدن مشغول
بخرقه یی که مرا هست، همچو یعقوبم
ببوی طلعت یوسف بپیرهن مشغول
بخویشتن ز تو مشغولم، آنچنانم کن
که بعد ازین بتو باشم ز خویشتن مشغول
ترا بنزد تو هردم شفیع می آرم
بحق آنک مگردان مرا بمن مشغول

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا دلت شده از کار جان به تن مشغول
دمی نکرده غم جانت از بدن مشغول
هوش مصنوعی: آیا دل تو از زندگی و دنیای جسم خسته شده است؟ آیا حتی لحظه‌ای برای غم جانت از این بدن فرصت نداشتی؟
دوای این دل بیمار کن، چرا شده ای
چو گر گرفته بتیمار کرد تن مشغول
هوش مصنوعی: درد این دل بیمار را درمان کن، چرا که مانند آتش گرفته، تن را دچار مشغولیت کرده‌ای.
بگنده پیر جهان کهن فریفته ای
چو نوجوان که نخستین شود بزن مشغول
هوش مصنوعی: پیران و کهن‌کاران دنیا فریب خورده‌اند و همچنان در حال سرگرمی هستند، همان‌طور که جوانان وقتی تازه‌کارند، در ابتدا سرگرم می‌شوند.
ز کار آخرتت کرد شغل دنیا منع
چو مرغ را طلب دانه از وطن مشغول
هوش مصنوعی: اگر در کارهای آخرتت مشغول شوی، دنیا تو را از این وظیفه باز می‌دارد؛ درست مانند مرغی که برای یافتن دانه، از وطن خود دور می‌شود و در عوض از هدف اصلی‌اش دور می‌افتد.
شتردلی و {خر نفس و} گاو طبعت کرد
از آن چراگه خرم بدین عطن مشغول
هوش مصنوعی: شتر با دل شجاع و نفس آرام و همچنین طبیعت ساکت و آرامش‌دیده‌اش از چراگاهی سرسبز و خوش‌عطر لذت می‌برد و در آنجا به آرامی مشغول است.
بمدح دنیی دون نفس زاغ همت تو
چو عندلیب به استایش چمن مشغول
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی دنیا را تحقیر می‌کند و به توصیف کم‌ارزشی آن می‌پردازد و به ناخرسندی از حالتی اشاره دارد که انسان‌ها مانند زاغ‌ها به دنبال مال و مقام نابه‌جا هستند، در حالی که باید مانند بلبل‌ها به زیبایی و طبیعت بپردازند. به عبارتی دیگر، شاعر بر این نکته تأکید می‌کند که انسان‌ها باید به جای غرق شدن در دنیا و مادیات، به چیزهای ارزشمندتر و زیباتر توجه داشته باشند.
لباس دینت کهن شد برای جامهٔ نو
ز ساز مرگ همی داردت کفن مشغول
هوش مصنوعی: لباس مذهبی‌ات کهنه شده و برای پوشش جدید نیاز به تغییر داری. مرگ مانند پتویی آماده است که تو را در برگیرد و باید به فکر اصلاح حال خود باشی.
برای منصب و مالی ز علم و دین بیزار
ز بهر کسب معاشی بمکر و فن مشغول
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شخصی برای به‌دست آوردن مقام و ثروت، از علم و دین خود دور شده و به دنبال روش‌ها و ترفندهای مختلف برای کسب درآمد است. او به فنون فریبکارانه و دغلکاری روی آورده تا معاشش را تأمین کند.
بعشق بازی با قید زلف مه رویان
دل سیاه تو غازیست بر رسن مشغول
هوش مصنوعی: عشقی که به زیبایی و زلف دختران دارد، دل سیاه تو همچون پرنده‌ای است که بر روی بند مشغول بازی است.
ز ملک و ملک برآیی چو در ولایت تو
تو خفته نفسی و دشمن بتاختن مشغول
هوش مصنوعی: وقتی که تو در سرزمین خودت در آرامش به خواب رفته‌ای، دشمنان در حال حمله و هجوم هستند.
نه مرد آخرتی؟ چون بشغل دنیا کرد
ترا ز رفتن ره نفس راهزن مشغول؟
هوش مصنوعی: آیا تو مردی از آخرت هستی؟ چون به کارهای دنیا مشغول شدی، از رفتن به سوی نفسانی خود غافل شده‌ای و در مسیر آن دچار تله و مشکل شده‌ای؟
بلی معاویهٔ جاه جوی نگذارد
اگر بکار خلافت شود حسن مشغول
هوش مصنوعی: بلی، معاویه که به دنبال جاه و مقام است، اجازه نخواهد داد که اگر حسن وارد میدان خلافت شود، به کارهای خود مشغول گردد.
عقاب‌وار اگرچه گرفته‌ای بالا
ولی دلت سوی پستیست چون زغن مشغول
هوش مصنوعی: اگرچه مانند یک عقاب به سمت بالا پرواز می‌کنی، ولی درونت به سمت پایین و پستی متمایل است، مانند کلاغی که به کارهای حقیر مشغول است.
دل چو شمع فروزنده را بر آتش آز
فتیله وار چه داری بسوختن مشغول
هوش مصنوعی: دل انسان مانند یک شمع روشن است که در آتش آز و امتحان می‌سوزد. پس در این حالت، چه چیزی می‌تواند از آن انتظار داشته باشی جز اینکه در آتش سوختن مشغول باشد؟
چو مرغ اوج نگیری دراین هوا چون تو
در آشیانه چو فرخی بپر زدن مشغول
هوش مصنوعی: اگر نتوانی مانند پرنده‌ای بلندپرواز در این فضا پرواز کنی، پس چرا در آشیانه‌ات به زندگی ساده و بی‌تحرک ادامه می‌دهی؟ پرواز کن و از زندگی بهره‌مند شو.
ز ذکر دوست اگر طالبی دراین صحرا
چو مرغ باش قدم سایر و دهن مشغول
هوش مصنوعی: اگر به یاد دوست هستی و خواهان او، در این دنیای وسیع مانند پرنده‌ای باش که در حال پرواز است، پاهایت به حرکت درآید و دهانت مشغول ذکر و یاد او باشد.
الاهی از پی شادی و راحت دنیا
مرا مدار بغمهای دلشکن مشغول
هوش مصنوعی: ای خدا، برای به دست آوردن خوشبختی و آسایش در این دنیا، مرا درگیر غم‌ها و دردهای دل‌شکن نکن.
ز ساز فقر مرا غیر جامه چیزی نیست
نه آلتی که بکاری توان شدن مشغول
هوش مصنوعی: از نواختن ساز فقر من هیچ چیز جز لباس نیست، و نه ابزاری که با آن به کار مشغول شوم.
بخرقه یی که مرا هست، همچو یعقوبم
ببوی طلعت یوسف بپیرهن مشغول
هوش مصنوعی: بنا بر پیراهنی که به من تعلق دارد، شبیه یعقوب هستم که به بوی خوش طلعت یوسف مشغولم.
بخویشتن ز تو مشغولم، آنچنانم کن
که بعد ازین بتو باشم ز خویشتن مشغول
هوش مصنوعی: من به خودم مشغولم و از تو فاصله گرفتم؛ پس طوری من را بساز که بعد از این بتوانم به تو فکر کنم و از خودم غافل شوم.
ترا بنزد تو هردم شفیع می آرم
بحق آنک مگردان مرا بمن مشغول
هوش مصنوعی: من هر لحظه تو را به عنوان شفیع به درگاه خداوند می‌آورم، اما خواهش می‌کنم مرا مشغول غیر خود نکن.